گنجور

 
صائب تبریزی

لب لعل تو همان تلخ زبان است که بود

در نگین تو همان زهر نهان است که بود

حسن اهلیت خط هیچ اثر در تو نکرد

آتش خوی تو جانسوز چنان است که بود

دل سنگین ترا ناله ما نرم نکرد

حلقه زلف همان سخت کمان است که بود

شب زلفت ز خط سبز، سیه دل تر شد

این سیه کار همان دشمن جان است که بود

گرچه شد کشور حسن تو ز خط زیر و زبر

همچنان دیده به رویت نگران است که بود

خط بیرحم به انصاف نیاورد ترا

خشم و ناز و ستم و جور همان است که بود

خط ز رخسار تو هرچند قیامت انگیخت

چشم مستت به همان خواب گران است که بود

دل ما با تو چنان است که خود می دانی

گوشه چشم تو با ما نه چنان است که بود

نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد

ما همانیم اگر یار همان است که بود

گرچه نگذاشت اثر عشق تو از نام و نشان

دل ز داغت به همان مهر و نشان است که بود

گرچه شد باده حسن تو ز خط پا به رکاب

صائب از جمله خونابه کشان است که بود

 
 
 
سلمان ساوجی

همچنان مهر توام مونس جان است که بود

همچنان ذکر توام ورد زبان است که بود

شوقم افزون شد و آرام کم و صبر نماند

در فراق تو، ولی عهد همان است که بود

کی بود کی که دگر بار بگویند اغیار

[...]

حافظ

گوهرِ مخزنِ اسرار همان است که بود

حُقِّهٔ مِهر بدان مُهر و نشان است که بود

عاشقان زُمرهٔ اربابِ امانت باشند

لاجرم چشمِ گهربار همان است که بود

از صبا پرس که ما را همه شب تا دمِ صبح

[...]

امیرعلیشیر نوایی

در سرم ذوق می عشق همان است که بود

سر همان خاک ره دیر مغان است که بود

چون نشان پرسیم از دل که به صحرای فنا

به همان قاعده بی نام و نشان است که بود

غمم از حد متجاوز شده از مخموری

[...]

وحشی بافقی

دوستان چرخ همان دشمن جان است که بود

همه را دشمن جان است ، همان است که بود

ای که از اهل زمانی ز فلک مهر مجوی

کاین همان دشمن ارباب زمان است که بود

شاهد عیش نهان بود پس پرده چرخ

[...]

حزین لاهیجی

بزم وصل است و غم هجر همان است که بود

دل پر از حسرت دیدار، چنان است که بود

نکهت وصل چه حاصل که چمن پیراشد؟

بر رخ کاهیم آن رنگ خزان است که بود

چه خماری ست که از خون دو عالم نشکست؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه