تا حیا سرمه کش نرگس جادوی تو بود
شبنم خلد نظر باز گل روی تو بود
شعله شوخ ملاحت ز رخت می تابید
آب حیوان صباحت همه در جوی تو بود
چشم بر سرمه نمی کرد سیه، مژگانت
وسمه از طاق دل افتاده ابروی تو بود
سرو برجسته بستان رعونت بودی
شاخ گل دست نشان قد دلجوی تو بود
برق با آنهمه شوخی که جهان می سوزد
شرر مرده آتشکده خوی تو بود
لب نهادی به لب ساغر و رفتی از دست
حیف ازان هیکل شرمی که به بازوی تو بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر شاعر به زیبایی و جاذبه معشوقهاش میپردازد. او حیات و جذابیت معشوق را با تصاویری از طبیعت و عناصر زندگی مقایسه میکند. زیبایی چشمانش را مانند سرمه، طیب و صفای وجودش را همچون آب حیات توصیف میکند. او ابرو و قد معشوق را نمادهایی از زیبایی مطلق معرفی میکند و در نهایت به حسرتی اشاره میکند که وقتی معشوق از او دور میشود، زیبایی و شرم او در دل باقی میماند. به طور کلی، شعر نگاهی میافکند به قدرت و سحر زیباییهای انسانی و احساسات عمیق ناشی از آن.
هوش مصنوعی: تا زمانی که حیا و شرم در دل نرگس زیبای تو وجود دارد، شبنم بهشت هم به صفای نگاه تو وابسته است و زیبایی تو مانند گلی درخشان جلوه میکند.
هوش مصنوعی: شعلهی زیبا و جذاب چهرهات مانند نوری میدرخشد و آب حیات و زیبایی تو در هر جوی و مسیری جاری است.
هوش مصنوعی: چشمهای سیاه تو به سرمه نیاز ندارد، زیرا مژگان تو به قدری زیبا هستند که از دل من افتاده و به ابروی تو شکل دادهاند.
هوش مصنوعی: در باغ، سرو بلند و زیبایی وجود دارد که به خاطر قامت زیبای تو به بلندای خود میبالد. شاخههای گل نیز نمادی از جذابیت و دلربایی تو هستند.
هوش مصنوعی: با تمام خندهها و بازیهایی که دنیا دارد، باز هم شعلهای که بر دل تو میسوزد زائیدهی آتشکدهی وجود خود توست.
هوش مصنوعی: تو لب خود را به لب جام گذاشتی و از من دور شدی. افسوس بر آن اندام زیبا که به بازوی تو تعلق داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نور تا کیست که آن پردهٔ روی تو بود
مشک خود کیست که آن بندهٔ موی تو بود
ز آفتابم عجب آید که کند دعوی نور
در سرایی که درو تابش روی تو بود
در ترازوی قیامت ز پی سختن نور
[...]
در ازل قبلهٔ جانها خم ابروی تو بود
روی تو سوی دل و روی دلم سوی تو بود
پیش از آن روز که خورشید فلک نور نداشت
عالم عشق منور ز مه روی تو بود
ملک از نسبت سجده بر آدم میکرد
[...]
دوش در حلقهٔ ما قصّهٔ گیسویِ تو بود
تا دلِ شب سخن از سلسلهٔ مویِ تو بود
دل که از ناوَکِ مژگانِ تو در خون میگشت
باز مشتاقِ کمانخانهٔ ابرویِ تو بود
هم عَفَاالله صبا کز تو پیامی میداد
[...]
میل سروم ز هوای قد دلجوی تو بود
بودنم واله گلبرگ هم از روی تو بود
در خم طاق فلک هیأت قوسی هلال
از پی زیب کمانخانه ابروی تو بود
مردم از رشک و دگر زنده شدستم از شوق
[...]
یاد آن عهد که دل در خم گیسوی تو بود
شب من موی تو و روز خوشم روی تو بود
نور چون چشم ز پیشانی من می بارید
تا مرا قبله طاعت خم ابروی تو بود
از گهر بود اگر رشته من آبی داشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.