گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

تا حیا سرمه کش نرگس جادوی تو بود

شبنم خلد نظر باز گل روی تو بود

شعله شوخ ملاحت ز رخت می تابید

آب حیوان صباحت همه در جوی تو بود

چشم بر سرمه نمی کرد سیه، مژگانت

وسمه از طاق دل افتاده ابروی تو بود

سرو برجسته بستان رعونت بودی

شاخ گل دست نشان قد دلجوی تو بود

برق با آنهمه شوخی که جهان می سوزد

شرر مرده آتشکده خوی تو بود

لب نهادی به لب ساغر و رفتی از دست

حیف ازان هیکل شرمی که به بازوی تو بود

 
 
 
سنایی

نور تا کیست که آن پردهٔ روی تو بود

مشک خود کیست که آن بندهٔ موی تو بود

ز آفتابم عجب آید که کند دعوی نور

در سرایی که درو تابش روی تو بود

در ترازوی قیامت ز پی سختن نور

[...]

ناصر بخارایی

در ازل قبلهٔ جانها خم ابروی تو بود

روی تو سوی دل و روی دلم سوی تو بود

پیش از آن روز که خورشید فلک نور نداشت

عالم عشق منور ز مه روی تو بود

ملک از نسبت سجده بر آدم می‌کرد

[...]

حافظ

دوش در حلقهٔ ما قصّهٔ گیسویِ تو بود

تا دلِ شب سخن از سلسلهٔ مویِ تو بود

دل که از ناوَکِ مژگانِ تو در خون می‌گشت

باز مشتاقِ کمانخانهٔ ابرویِ تو بود

هم عَفَاالله صبا کز تو پیامی می‌داد

[...]

امیرعلیشیر نوایی

میل سروم ز هوای قد دلجوی تو بود

بودنم واله گلبرگ هم از روی تو بود

در خم طاق فلک هیأت قوسی هلال

از پی زیب کمانخانه ابروی تو بود

مردم از رشک و دگر زنده شدستم از شوق

[...]

صائب تبریزی

یاد آن عهد که دل در خم گیسوی تو بود

شب من موی تو و روز خوشم روی تو بود

نور چون چشم ز پیشانی من می بارید

تا مرا قبله طاعت خم ابروی تو بود

از گهر بود اگر رشته من آبی داشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه