دست و دامن چه سزاوار عطای تو بود؟
ظرف دریوزه کند هرکه گدای تو بود
بی نیاز از زر و سیمند طلبکارانت
گنج زیر قدم آبله پای تو بود
خون کند در دل گلگونه حوران بهشت
خون هرکس که حنای کف پای تو بود
گنج را گوشه ویرانی بلاگردانی است
ورنه دل لایق آن نیست که جای تو بود
دامن دولت جاوید به دست آورده است
هرکه در سلسله زلف رسای تو بود
شبنمی سیر ندیده است گل روی ترا
وای بر بلبل اگر گل به صفای تو بود
خضر از سبزه خوابیده گران خیزترست
آتش شوقی اگر در ته پای تو بود
برق خار و خس تقصیر هزاران سال است
یک دم گرم که مقرون رضای تو بود
نرسد چاشنی خواب به شیرینی وصل
چه خیال است خیال تو به جای تو بود؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف مقام والای محبوبش میپردازد و اظهار میکند که هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند به او نزدیک شود. او آرزو دارد که ای کاش این محبوب در زندگیاش حضور داشت و برکات او را درک میکرد. شاعر به زیبایی و شیرینی عشق اشاره میکند و میگوید که در کنار محبوبش، تمام داراییهای مادی بیارزشند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که هیچ چیز نمیتواند جایگزین لحظهای از وصال محبوبش شود.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی که به دست و دامان تو به خاطر محبت و بخششت نیاز دارد، چه لیاقتی دارد؟ در واقع، هر کس که خواهان عطای تو باشد، باید بسیار humble و نیازمند باشد.
هوش مصنوعی: بدون نیاز به طلا و نقره، طلبکاران تو در حقیقت گنج بزرگی هستند که در زیر قدمهای تو پنهان شده است.
هوش مصنوعی: خون گلهای زیبا در دل حورهای بهشت، ناشی از عشق و حسرت کسانی است که پای تو با حنا آغشته شده است.
هوش مصنوعی: ثروت و گنجینه در جایی که ویرانی و شکست وجود دارد، قرار دارد؛ وگرنه دل انسان لایق آن نیست که در جای تو باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به زلف زیبای تو پیوسته و در این مسیر قرار گرفته، موفق به دستیابی به نعمتهای پایدار و بزرگ شده است.
هوش مصنوعی: شبنمی که هرگز زیبایی گل تو را ندیده است، به حال بلبل باید افسوس خورد اگر گل به نیکی و صفای تو بود.
هوش مصنوعی: خضر، که نماد زندگی و جاودانگی است، در میان سبزهها به خواب رفته و از خواب بیدارتر و هوشیارتر است. اگر شوق و اشتیاقی در دل تو وجود داشته باشد، مانند آتش در ته پای تو، آن وقت میتواند تو را به حرکت وادارد و از این خواب عمیق بیرون بکشد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در زندگی، ممکن است مشکلات و رنجها به مدت طولانی ادامه داشته باشند، اما یک لحظه خوشبختی و رضایتی که به دست میآید، میتواند تمام سختیها و ناراحتیها را تحت تأثیر قرار دهد و ارزشمندتر از سالها رنج باشد.
هوش مصنوعی: اگر وصل تو را تجربه نکنم، هیچ خواب و آرامشی نمیتواند به اندازه آن شیرین باشد. بنابراین، آیا خیال تو بهجای تو میتواند جایگزین شیرینی وصال باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که بود جان که نه در بند وفای تو بود
چه کند دل که نه خرسند جفای تو بود
سرِ ادبار من ار هست، مرا شاید؛ از آنک
دیده آنجا نهد اقبال که پای تو بود
در هوای تو شدم ذره زرین آری
[...]
من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود
سر نه چیزیست که شایسته پای تو بود
خرم آن روی که در روی تو باشد همه عمر
وین نباشد مگر آن وقت که رای تو بود
ذرهای در همه اجزای من مسکین نیست
[...]
هوس عمر عزیزم ز برای تو بود
بکشم جور جهانی چو رضای تو بود
در ازل جان مرا عشق تو هم صحبت بود
تا ابد در دل من مهر و وفای تو بود
جای افسر شود آن سر که به پای تو رسد
[...]
شب که در خلوت اندیشه تمنّای تو بود
گل داغ دل من انجمن آرای تو بود
جلوه در آینه ام پرتو رخسار تو داشت
سینه آتشکدهٔ حسن دلارای تو بود
مژه بر هم نزدم آینه سان در همه عمر
[...]
من چه در پای تو ریزم که سزای تو بود
سر نه چیزی است که شایسته پای تو بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.