به کمان پشت و به شمشیر دهن بخشیدند
سینه گرم چو خورشید به من بخشیدند
جام خورشید زیاد از دهن گردون بود
به لب تشنه دریاکش من بخشیدند
رنگ و بویی که ازان باغ جنان رنگین بود
گرد کردند و به آن سیب ذقن بخشیدند
زان گرهها که در آن زلف سیه بار نیافت
نافه ای چند به صحرای ختن بخشیدند
پیچ و تابی که ز موی کمر افزون آمد
به سر زلف پریشان سخن بخشیدند
نور را باده کند در قدح چشم سهیل
جرعه ای کز لب لعلش به یمن بخشیدند
لغزشی چند کز ارباب نظر صادر شد
به صفای رخ آن سیم بدن بخشیدند
عذر می خوردن ما روز جزا خواهد خواست
چشم مستی که به آن توبه شکن بخشیدند
دوربینان جهان خرده جان پیش از مرگ
نقد کردند و به آن غنچه دهن بخشیدند
قمریانی که درین دایره بنیا بودند
عمر خود جمله به آن سرو چمن بخشیدند
بود اگر پیرهنی بر تن یوسف صفتان
وقت احرام غریبی به وطن بخشیدند
کرد با شکر اگر دست درازی صائب
گنه طوطی ما را به سخن بخشیدند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لب خندان به تو ای غنچه دهن بخشیدند
چشم گریان و دل خسته به من بخشیدند
زآشنایی سخن شر کن ای دل که ترا
همه دادند اگر درد سخن بخشیدند
آب و رنگی که فزون زان لب و دندان آمد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.