جذبه شوق اگر از جانب کنعان نرسد
بوی پیراهن یوسف به گریبان نرسد
کعبه در دامن شبگیر بلند افتاده است
سیل پر زور محال است به عمان نرسد
در مقامی که ضعیفان کمر کین بندند
آه اگر مور به فریاد سلیمان نرسد
منتهی گشت به خط سلسله زلف دراز
نامه شکوه ما نیست به پایان نرسد
تو و چشمی که ز دلها گذرد مژگانش
من و دزدیده نگاهی که به مژگان نرسد
شعله شوق محال است ز پا بنشیند
تا دل تشنه به آن چاه زنخدان نرسد
هر که از دامن او دست مرا کوته کرد
دارم امید که دستش به گریبان نرسد
درد رنگین چو کند روی سخن را صائب
کار اهل سخن آن به که به سامان نرسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
از تو چون هر نفسم بر فلک افغان نرسد
که بدادم نرسی تا بلبم جان نرسد
هر چه در عرصه هستی است بپایان برسد
جز شب تیره هجران که بپایان نرسد
نیست یکشب که مرا اشگ جهان پیمانیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.