زهر را صبر جوانمرد شکر می سازد
خار را نخل برومند ثمر می سازد
سر ما گرد سر دار فنا می گردد
میوه چون پخته شود برگ سفر می سازد
تو نداری سر آمیزش عاشق، ورنه
با لب خشک صدف آب گهر می سازد
ناوک غمزه ز الماس ترازو شده است
طاقت ساده دل از موم سپر می سازد
چون برم پی به سر خویش، که نیرنگ قضا
هر گل صبح، مرا رنگ دگر می سازد
هر سبکسیر درین دشت کمندی دارد
دل بیتاب مرا موی کمر می سازد
صائب از پرتو خورشید تواند گل چید
هر که چون شبنم گل، دیده سپر می سازد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
داغ هجرم لب خشک از مژه تر میسازد
شربت مرگ من از خون جگر میسازد
خط مشکین که بناگوش تو میآراید
فتنه تازه پی اهل نظر میسازد
هرکه جوید شرف وصل تو از حیله عقل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.