زهر، تریاق به اکسیر مدارا گردد
خشم را هر که فرو خورد توانا گردد
چون به یک جا نکند منزل مقصود مقام
به چه امید کسی بادیه پیما گردد؟
آب گوهر چه غم از تلخی دریا دارد؟
هر که قانع شود آسوده ز دنیا گردد
اگر از سینه من آینه ای راست کنند
راز پوشیده عالم همه پیدا گردد
وضع عالم اگر این است که من می بینم
جای رحم است بر آن چشم که بینا گردد
هر نفس دردی و هر چشم زدن تجربه ای است
هر که بیمار تو گردید مسیحا گردد
مشرق معنی نازک جگر سوخته است
این هلالی است کز این گرد هویدا گردد
بی نیازست ز اقبال هواداران عشق
از نسیم آتش خورشید چه رعنا گردد؟
ناز لیلی نکند چشم به هر سرمه سیاه
گرد مجنون مگر از بادیه پیدا گردد
بر نگرداند اگر عشق ورق را صائب
یوسف آن نیست که معشوق زلیخا گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یوسفی نیست دل خوش که هویدا گردد
عافیت گمشده ای نیست که پیدا گردد
سنگ اطفال به دیوانگی ما افزود
خنده کبک ز کهسار دو بالا گردد
از فضا کم نشود وحشت خونین جگران
[...]
هرچه آنجاست چو آنجا رویاینجاگردد
چه خیال است که امروز تو فردا گردد
در مقامی که بود ترک و طلب امکانی
رو به دنیاست همان گرچه ز دنیا گردد
جمع شو ، مرکز نه دایرهٔ چرخ برآ
[...]
هر که را راه سخن وا شده موسی گردد
هر که پاس دم خود داشت مسیحا گردد
هر که او پاک درون تر گرهش مشکل تر
که گهر وانشود بحر اگر واگردد
اطلس کار جهان را نه چنان بافته اند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.