به آیین تمام از خُم شراب صاف میآید
عجب فوج پریزادی ز کوه قاف میآید!
اگر از پرده شب ظلمت غفلت هوا گیرد
ز خط هم آن ستمگر بر سر انصاف میآید
مخور بر دل مرا تا برخوری از فکر رنگینم
که از مینای بر هم خورده می ناصاف میآید
اگر آب حیات معنیم ریزند در ساغر
به چشم وحشتم موج سراب لاف میآید
تراوش میکند خونیندلی از مهر خاموشی
که آهوی ختن را بوی مشک از ناف میآید
پرد از چهره رنگ بوالهوس از دیدن عاشق
زر مغشوش لرزان در کف صراف میآید
مرا دارد تماشای تو از گلزار مستغنی
کجا در دیده اهل بهشت اعراف میآید؟
به این آتش زبانی عاجزم در شکر بیدادش
دل من کی برون از عهده الطاف میآید؟
ز سنگ خاره دارم چار بالش چون شرر صائب
ز بس سنگ ملامت بر من از اطراف میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
بشارت کز لب ساقی دگر می صاف میآید
صفای سینه داده بر سر انصاف میآید
رسید این مژده از بالا بشارت ده حریفان را
که عنقای می صافی ز کوه قاف میآید
همه عالم ز یک می مست لیکن اختلافی هست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.