بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟
چراغ زندگی گل کرد، کی پروانه خواهی شد؟
زخواب نوبهاران بوی گل برخاست ای غافل
تو هم برخیز اگر بیرون ازین غمخانه خواهی شد
زگل ته جرعه ای، از بلبلان مانده است فریادی
ازین فرصت مشو غافل اگر دیوانه خواهی شد
چو مجنون دامن صحرای وحشت را به دست آور
اگر از آشنایان جهان بیگانه خواهی شد
مشو غافل درین گلشن چو شبنم از نظر بازی
که تا بر هم گذاری چشم را افسانه خواهی شد
فریب خار خار آرزو خوردی، ندانستی
که چون خاشاک آخر خرج آتشخانه خواهی شد
رهایی نیست ممکن از قفس مرغ ترا هرگز
زبوی گل اگر قانع به آب و دانه خواهی شد
به بوی باده از میخانه عرفان قناعت کن
که از خود بیخبر در اولین پیمانه خواهی شد
حریم زلف را از محرمان خاص می گردی
اگر خاموش با چندین زبان چون شانه خواهی شد
نه کار شیر مردان است جوی شیر آوردن
خجل چون کوهکن زین بازی طفلانه خواهی شد
مخور چون ساغر می روی دست رنگ و بو صائب
که با دست تهی بیرون ازین میخانه خواهی شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشو غافل درین گلشن چو شبنم از نظر بازی
که تا برهم گذاری چشم را، افسانه خواهی شد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.