کسی از زلف پریشان خونبهای دل نمی گیرد
صبا را کس به خون لاله بسمل نمی گیرد
زبخششهای عشق (پاک) طینت سینه ای دارم
که چون آیینه کین سنگ را در دل نمی گیرد
عجب دارم همای وصل بر من سایه اندازد
که جغد ازنا کسی در خانه ام منزل نمی گیرد
اگر دامن زند در کشتن ما بر میان قاتل
به خاک و خون تپیدن را کس از بسمل نمی گیرد
اگر خاکستر پروانه دارد شعله غیرت
چرا خون چراغ کشته از محفل نمی گیرد؟
لحد گهواره سان می لرزد از بیتابی جسمم
زشوخی کشتیم آرام در ساحل نمی گیرد
زسوز سینه مجنون صحرایی عجب دارم
که چون فانوس، آتش در دل محمل نمی گیرد
طلبکار تو چون سیلاب بر قلزم زند خود را
به هر فرسنگ چون سنگ نشان منزل نمی گیرد
چسان در رخنه دل داغ عشقش را کنم پنهان؟
کسی آیینه خورشید را در گل نمی گیرد
دل ما در تلاش زخم دارد همت دیگر
به یک زخم نمایان دست از قاتل نمی گیرد
مرا این شیوه صائب ()خویشتن دارد
که گر پیکان به چشمش می زنی در دل نمی گیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف درد و رنج ناشی از عشق و جدایی میپردازد. شاعر از بیتفاوتی دیگران نسبت به غم و درد دلش سخن میگوید و بیان میکند که هیچکس به زخمهای عاشقانهاش توجه نمیکند. او از عمیقترین احساساتش مینویسد و توصیف میکند که چگونه عشق و دلتنگیاش به او فشار میآورد. همچنین، اشاره به این دارد که عشق و کینه به شکل عمیقی در وجودش جا دارد و هیچ چیز نمیتواند از این احساسات بکاهد. شاعر همچنین به تمایز عشق و درد ناشی از آن در برابر دیگران اشاره میکند و به نوعی به تنهایی و عزلت خود در این مسیر عاشقانه اعتراف میکند.
هوش مصنوعی: کسی به خاطر زلفهای به هم ریخته و درهم، دل را نمیسوزاند. نسیم صبح هم به یاد لالههای خونین دل نمیوزد.
هوش مصنوعی: عشق خالصی دارم که سبب شده سینهام مانند آیینه باشد و کینه و سنگدلی را در دل خود جایی ندهد.
هوش مصنوعی: تعجب میکنم که چطور سایه خوشبختی بر سر من میافتد، در حالی که هیچکس به اندازه یک جغد در خانهام نمیماند.
هوش مصنوعی: اگر در کشتن ما، کسی به میدان بیافتد و بر قاتل بتازد، کسی از این عمل خونین نمیتواند احساس درد کند.
هوش مصنوعی: اگر پروانهای که سوخته و خاکستر شده، نشانهای از عشق و شهامت دارد، پس چرا غیرت و شجاعت چراغی که در حال خاموش شدن است، از جمع نمیگیرد و نمیگذارد که نوری از آن کَشیده شود؟
هوش مصنوعی: جایگاه قبر همچون گهوارهای بیقراری میکند و به خاطر ناآرامی بدنم، از شوخی که کردیم، آرامش در ساحل به دست نمیآورم.
هوش مصنوعی: از درد و سوز دل مجنون در بیابان تعجب میکنم که چگونه مانند یک فانوس، آتش در دل چادر نمیافتد.
هوش مصنوعی: طلبکار تو مانند طوفانی است که در دریا به شدت به جریان میافتد و نمیتواند در مسیر خود توقف کند. او در هر کیلومتر مانند سنگی در حال حرکت است و جایی را برای اقامت مشخص نمیکند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم درد عشق او را در دل پنهان کنم؟ مثل این است که کسی بخواهد نور خورشید را در گل مخفی کند.
هوش مصنوعی: دل ما با وجود زخمهایش هنوز هم در پی جراحتی جدید است و همچنان به فکر انتقام از قاتل است.
هوش مصنوعی: من اینطور هستم که اگر به کسی زخم بزنند، هرگز در دلش نمیگیرد و ناراحت نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به صد افسون در آن دل یاد من منزل نمیگیرد
بلی آیینة خور تیرگی در دل نمیگیرد
دل آسودگان از دستبرد فتنه آزادست
کسی هرگز خراج از ملک بیحاصل نمیگیرد
چنان در خط و زلف او زبان شانه جاری شد
[...]
در این ویران سر بیجا کسی منزل نمیگیرد
اگر گیرد کسی مجنون بود عاقل نمیگیرد
نمیپاشی چرا از مخزن دل اشک گلناری
جز این یک میوه باغ زندگی حاصل نمیگیرد
دلم دایم به ترک آرزوی غیر میکوشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.