دل آزاده از طولِ اَمَل بسیار می پیچد
که مصحف بر خود از شیرازه زنار می پیچد
کدامین بی ادب زد حلقه بر در، این گلستان را؟
که هر شاخ گلی بر خویشتن چون مار می پیچد
حجاب آب و گِل گردیده سنگِ راه یکتایی
و گر نه رشته تسبیح بر زنار می پیچد
به این بی ناخنی چون می خراشم سینه خود را
صدای تیشه فرهاد در کهسار می پیچد
نمی دانم چه می ریزد زِ کِلکِ نامه پردازم
که هر سطری به خود از درد چون طومار می پیچد
ازین بستانسرا با دست خالی می رود بیرون
سبکدستی که بر هر دامنی چون خار می پیچد
به دور چشم او انگشت زنهاری است هر مژگان
که از بیمار بدخو روز و شب غمخوار می پیچد
مخور صائب فریب فضل از عمامه زاهد
که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به من هردم ز روی مهربانی یار میپیچد
به آن گرمی که گویی شعلهای بر خار میپیچد
به دستی جام و در دست دگر سیب ذقن دارم
فلک از رشک من امشب به خود چون مار میپیچد
سروکاری دلم با جلوهٔ مستانهای دارد
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۱۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.