گنجور

 
کمال خجندی

عاشقان را جور و نازیار می باید کشید

طعنه از دشمن جفا ز اغیار می باید کشید

عشق گنج است و رقیبا اندر این ره همچو مار

بهر گنج عشق زخم مار می باید کشید

جور هر نااهل و ناهموار بهر او می کشم

بهر یک گل زحمت صد خار می باید کشید

هر که در دام بلای عشق چون وامق فتاد

جور عذرای خودش ناچار می باید کشید

همچو غواصان مسکین از برای گوهری

زحمت دریای مردم خوار می باید کشید

چو نو در بحر عمیق عشق افتادی کمال

هرچه پیش آید ترا این بار می باید کشید