گوش شو هر جا سخن را ساز نتوانی نمود
مهر بر لب زن دلی گرباز نتوانی نمود
بر میاور سر ز جیب خامشی چون شمع روز
گر سر خود را فدای گاز نتوانی نمود
بیقراری می رساند شهپر توفیق را
بال بر هم زن اگر پرواز نتوانی نمود
پا به دامان اقامت، سر به زیر بال کش
پنجه چون در پنجه شهباز نتوانی نمود
حسن در دلهای روشن می نماید خویش را
آه اگر آیینه را پرداز نتوانی نمود
نیست صائب کم ز قدرت در مقام خویش عجز
بر زمین نه ساز را گر ساز نتوانی نمود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.