دل زنده می کند نفس جانفزای صبح
جان می شود دو مغز ز آب و هوای صبح
چون آفتاب قبله ذرات می شود
هر کس که سود روی ارادت به پای صبح
خورشید افسر زر ازین آستانه یافت
زنهار رو متاب ز دولتسرای صبح
در زیر پای سیر درآرد براق روح
عظم رمیم را نفس جانفزای صبح
چون خون مرده قابل تلقین فیض نیست
هر کس ز خواب خوش نجهد در هوای صبح
فیض است فیض، صحبت اشراقیان تمام
زنهار سعی کن که وی آشنای صبح
از خوان روزگار به یک قرص ساخته است
صادق بود همیشه ازان اشتهای صبح
دستی کز آستین بدر آید ز روی صدق
سر پنجه کلیم شود از دعای صبح
چون اختران چراغ شبستان تمام شد
هر کس فشاند خرده جان را به پای صبح
غافل مشو ز عزت پیران زنده دل
برخیز چون سپند ز جا پیش پای صبح
چون آفتاب، زنده جاوید می شود
خود را رساند هر که به دارالشفای صبح
بر غفلت سیاه دلان خنده می زند
غافل مشو ز خنده دندان نمای صبح
شد ایمن از گزند شبیخون حادثات
خود را رساند هر که به زیر لوای صبح
در سلک راستان نتواند سفید شد
چون شمع هر که جان ندهد رونمای صبح
گرد گناه با دل روشن چه می کند؟
از دود شب سیاه نگردد قبای صبح
صائب چگونه وصف نماید، که قاصرست
خورشید با هزار زبان در ثنای صبح
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از وقت صبح هست دلم را صفای صبح
جانم منور است به نور لقای صبح
از باد صبح گشت معطر دماغ من
دارد دلم همیشه هوای هوای صبح
یابد یقین ز ظلمت بیگانگی خلاص
[...]
جان زنده می شود ز دم جان فزای صبح
گویی دم مسیح بود در هوای صبح
صبح است و خیز تا سوی میخانه رو کنیم
زان پیش کافتاب رسد از قفای صبح
دانی که شب چراست به دینگونه قیرگون
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.