چشم تو عجب نیست اگر مست و خراب است
کز روی عرقناک تو در عالم آب است
در دل فکند شور جزا گریه تلخش
از آتش رخسار تو هر دل که کباب است
چشمی که چو مژگان نکند هر دو جهان را
در هر نگهی زیر و زبر، پرده خواب است
از عشق محال است که دلها نشود آب
هر گل که درین باغ بود خرج گلاب است
مژگان تو از کج قلمی دست ندارد
هر چند ز خط حسن تو در پای حساب است
بالاتر از ادراک بود مرتبه حسن
هر چهره که بتوان به نظر دید، نقاب است
از نرگس بیمار بود تازگی حسن
معموری آفاق ز دلهای خراب است
هر خاک نهادی که خموش است درین بزم
چون کوزه لب بسته پر از باده ناب است
مجنون چه کند مست نگردد که درین دشت
هر موج سرایی که بود موج شراب است
دارد خط پاکی به کف از ساده دلی ها
دیوانه ما را چه غم از روز حساب است؟
این عالم پر شور که آرام ندارد
از دامن صحرای تو یک موج سراب است
زنهار که خود را مکن از توشه گرانبار
بشتاب که زادره سیلاب، شتاب است
نشمرده نفس سر نزند از جگر صبح
هر روز به بیداردلان روز حساب است
صائب مطلب روی دل از کس، که درین عهد
رویی که نگردد ز کسی روی کتاب است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به توصیف زیبایی و جوانی میپردازد و از احساساتی چون عشق و حیرت ناشی از آن صحبت میکند. شاعر به توصیف چشمان محبوب میپردازد و اثر آن بر دلها و جانها را نشان میدهد. او اشاره میکند که عشق به حدی عمیق و پرشور است که حتی دشواریها و چالشها را تحت تاثیر قرار میدهد. همچنین، زیبایی محبوب بالاتر از هر درکی است و میتواند دلها را به شعف و حالت مستی درآورد. شاعر در نهایت به ارزش زمان و لحظات زندگی اشاره کرده و نسبت به غفلت از زندگی و زیباییها هشدار میدهد.
هوش مصنوعی: چشم تو جای تعجب ندارد که مست و خراب است، زیرا از طراوت و زیبایی تو در دنیا تأثیرات زیادی وجود دارد.
هوش مصنوعی: شوری از عذاب در دل ایجاد میکند و اشک تلخی که به خاطر آتش چهرهات جاری شده، هر دلی را به درد میآورد و به خود میسوزاند.
هوش مصنوعی: چشمی که با مژگان خود نتواند دنیا را در هر نگاهی بهم بریزد، گویا در خواب و غفلت است.
هوش مصنوعی: عشق باعث میشود که دلها نرم و لطیف شوند، مانند گل. در این باغ، هر گلی که وجود دارد، برای تولید عطر و خوشبویی (گلاب) مصرف میشود. در واقع، عشق طبیعی و اجتنابناپذیر است و به همهی دلها لطافت میبخشد.
هوش مصنوعی: چشمان زیبای تو آنقدر خاص هستند که نمیتوان آنها را با هیچ قلمی ترسیم کرد، هرچند زیبایی و حسن تو به قدری است که در طول حساب و کتاب جا دارد.
هوش مصنوعی: مرتبه زیبایی هر چهره به قدری بالا است که هر چیزی که با چشم قابل مشاهده است، تنها یک نقاب و پوشش است و حقیقت زیبایی فراتر از فهم و درک ماست.
هوش مصنوعی: تازگی زیبایی در جهان به خاطر دلهای ناامید و پریشان است که مانند نرگس بیمار در حال پژمردناند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این مهمانی ساکت و خاموش است، مانند کوزهای است که دهانهاش بسته و پر از شراب پاک و ناب میباشد.
هوش مصنوعی: مجنون چه کار کند، وقتی مست نمیشود که در این دشت هر چیزی که وجود دارد، نشانهای از شراب است.
هوش مصنوعی: شخصی که از سادگی و بیخیالی خود راضی است، به خوبی درک میکند که نگران روز عواقب و حسابرسیها نباید باشد. او با داشتن روحیهای آرام و پاک، به زندگی خود ادامه میدهد و نگرانیهای جزئی را کنار میگذارد.
هوش مصنوعی: این دنیا با تمام هیجانات و جنب و جوشهایی که دارد، در واقع هیچ ثباتی ندارد و همه چیز در آن موقتی است. همچون سرابی است که از دامنِ بیابان تو میجوشد و حقیقتی در آن نیست.
هوش مصنوعی: احتیاط کن که خود را با بار سنگین و اضافی سنگین نکن. زودتر حرکت کن، زیرا طوفان در راه است و زمان برای تو سرعت عمل میطلبد.
هوش مصنوعی: نفس را شمرده که از دل صبح هر روز، بیداردلان روز محاسبه است.
هوش مصنوعی: در این دوران، افشا کردن احساسات و ارزشهای واقعی دل به کسی دشوار است، زیرا تنها چیزی که دیده میشود، ظاهری است که افراد به نمایش میگذارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آبادتر آن سینه که از عشق خراب است
آزادی آن دل که در آن زلف تاب است
کو غمزده ای تا کند از ناله من رقص
کاین نامه من زمزمه چنگ و رباب است
جستم به سؤال آب حیاتی ز لب دوست
[...]
بنیاد وجودم ز تو ای دوست خراب است
وین کار خرابی همه از حب شراب است
جانم به عذاب است ز مخموری دوشین
ساقی قدحی ده که در آن عین ثواب است
چون میگذرد عمر سبک رطل گران ده
[...]
ما را زِ خیالِ تو چه پروایِ شراب است؟
خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است
گر خَمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شَربَتِ عَذبَم که دهی، عینِ عذاب است
افسوس که شُد دلبر و در دیدهٔ گریان
[...]
در میکده آنرا که به کف جام شراب است
عیبش مکن ار شام و سحر مست و خراب است
برداشتن از می نتواند سر خود را
از باده هوا در سر آن کو چو حباب است
سر رشته کارش کشد آخر به خرابی
[...]
گر شکوهای آمد به زبان بزم شراب است
باید که بشویند ز دل عالم آب است
زینش نتوان سوخت گر از خویش بنالد
آن مرغ که در روغن خود گشته کباب است
ابری برسد روزی و جانش به تن آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.