مرا که پرده چشم و حجاب هر دو یکی است
قماش چهره او با نقاب هر دو یکی است
رسانده است به جایی غرور حسن ترا
که صبر پیش تو و اضطراب هر دو یکی است
ز دیدن تو شود دیده ها ستاره فشان
فروغ روی تو و آفتاب هر دو یکی است
به گوهری نرسد رشته اش ز بیتابی
دل رمیده و موج سراب هر دو یکی است
چو رخنه در دل سنگین یار ممکن نیست
چه خون ز دیده فشانی چه آب، هر دو یکی است
به مطلبی نرسد از ستاره سوختگی
مآب گریه من با کباب هر دو یکی است
نگاه تلخ و شکر خنده های شیرینش
به مشرب من عاشق شراب هر دو یکی است
گهی ستاره فشانم، گهی ستاره شمار
شب جدایی و روز حساب هر دو یکی است
چو از حیا نتوان از تو کام دل برداشت
چه در کنار درآیی چه خواب، هر دو یکی است
به آبرو ز حیات ابد قناعت کنم
که طعم زندگی و طعم آب هر دو یکی است
ز علم، مقصد اصلی رسیدن است به عین
وگرنه پایه خشت و کتاب هر دو یکی است
چو راه عشق ندارد نهایتی صائب
اگر درنگ کنی ور شتاب، هر دو یکی است