گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

خم چو گردد قد افراخته می باید رفت

پل بر این آب چو شد ساخته می باید رفت

راه باریک عدم راه گرانباران نیست

هر چه داری همه انداخته می باید رفت

آنچه در کار بود ساختنش خودسازی ا ست

گو مشو کار جهان ساخته، می باید رفت

سنگ راه است غم قافله و فکر رفیق

فرد و تنها همه جا تاخته می باید رفت

به نفس طی نشود دامن صحرای عدم

این ره دور، نفس باخته می باید رفت

تا مگر شاهد مقصود مصور گردد

دل چون آینه پرداخته می باید رفت

سپر راهرو از راهزنان عریانی است

تیغ جان را ز نیام آخته می باید رفت

این ره پر خس و خاشاک شود پاک به آه

علم آه برافراخته می باید رفت

من گرفتم که قمار از همه عالم بردی

دست آخر همه را باخته می باید رفت

این سفر همچو سفرهای دگر صائب نیست

بار هستی ز خود انداخته می باید رفت

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

صائب تبریزی

خم چو گردد قد افراخته می‌باید رفت

پل برین آب چو شد ساخته می‌باید رفت

واعظ قزوینی

سوی یار از همه پرداخته میباید رفت

گر همه رنگ بود، باخته میباید رفت

ناقه عزم ضعیف است دو محمل نکشد

دو دل خویش یکی ساخته میباید رفت

در ره دوست چو آبی که شود صاف و رود

[...]

جویای تبریزی

در حریمش دل و جان باخته می باید رفت

شمع سان پای ز سر ساخته می باید رفت

توبه کن تا سبک از خویش توانی برخاست

آنچه اندوختی، انداخته می باید رفت

بخت اگر یار و مددکار شود سایه مثال

[...]