نفس باد بهاران چمن آرای خوشی است
سایه ابر عجب دام تماشای خوشی است
نفس گرم طلب کن ز جگرسوختگان
که در احیای دل مرده مسیحای خوشی است
کج مکن پیش قدم گردن خود چون مینا
کز دل و چشم ترا ساغر و مینای خوشی است
چه زنی قطره به هر سوی، فرو رو در خویش
که درین تنگ صدف گوهر یکتای خوشی است
تو بدآموز به صحرا شده ای چون مجنون
ورنه وحشت زده را گوشه دل جای خوشی است
اگر از هر دو جهان چشم توانی پوشید
در پریخانه دل آینه سیمای خوشی است
وصل هر چند میسر به تمنا نشود
مکن اندیشه دیگر که تمنای خوشی است
بوسه ای گر به دو عالم دهد آن جان جهان
از ندامت مکن اندیشه که سودای خوشی است
صائب از صحبت خوبان جهان قسمت ما
نیست گر لطف بجا، رنجش بیجای خوشی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر طرف می نگری آینه سیمای خوشی است
سربرآور ز گریبان که تماشای خوشی است
در گرفته است زمین از نفس گرم بهار
بر جنون زن که عجب دامن صحرای خوشی است
اگر از باده کشانی مرو از باغ برون
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.