دیدنِ لعلِ لبش خاموش میسازد مرا
تنگظرفم، رنگِ می مدهوش میسازد مرا
مُهرهٔ گهوارهام اشک است چون طفلِ یتیم
میخورد خون دایه تا خاموش میسازد مرا
شعلههای شوخ از صَرصَر شود بیباکتر
سیلی استاد، بازیگوش میسازد مرا
پردهٔ شرم و حجابِ من ز گل نازکترست
گرمیِ نَظّاره شبنمپوش میسازد مرا
میکنم در جرعهٔ اول سبکبارش ز غم
چون سبو هر کس که بارِ دوش میسازد مرا
حسنِ مهتابی مرا میریزد از هم چون کتان
از بهار افزون خزان مدهوش میسازد مرا
گر چنین خواهد ز روی دردِ بلبل ناله کرد
همچو شاخِ گل سراپا گوش میسازد مرا
همچنان بر سروِ سیمینِ تو میلرزد دلم
گر نسیم از برگِ گل آغوش میسازد مرا
گرچه میداند نماند برق پنهان در سحاب
آسمانِ سادهدل خسپوش میسازد مرا
صائب از گفت و شنودِ خلق مغزم پوچ شد
گوش سنگین و لب خاموش میسازد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.