هر دلی کز زلف جانان سر برآرد کشتنی است
از حرم صیدی که پا بیرون گذارد کشتنی است
قطره از دریا چرا دارد سر خود را دریغ؟
زیر تیغ یار هر کس سر بخارد کشتنی است
صاحب اقبالی که پای خود به وقت اقتدار
بر گلوی دشمن عاجز فشارد کشتنی است
روزگار بیغمی را، هر که از ارباب درد
از حساب زندگانی بر شمارد کشتنی است
هر که باری از دل مردم تواند بر گرفت
دست خود بر روی یکدیگر گذارد کشتنی است
طاعت خالص بود از خودنمایی بی نیاز
آشکارا هر که این ره را سپارد کشتنی است
هر سبکدستی که در فصل بهار زندگی
تخم نیکی در دل مردم نکارد کشتنی است
هر که بعد از عفو کردن، آشکارا و نهان
جرم دشمن را به روی دشمن آرد کشتنی است
حد هر کس چون حرم صائب حصار جان اوست
هر که پا از حد خود بیرون گذارد کشتنی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.