چشم من از گریه مستانه من روشن است
خانه من چون صدف از دانه من روشن است
شعله سودای من آهن گداز افتاده است
دیده زنجیر از دیوانه من روشن است
نیست چون آیینه نور عاریت در خانه ام
از صفای سینه من خانه من روشن است
گرچه از گرد کسادی مهره گل گشته ام
نه صدف از گوهر یکدانه من روشن است
جلوه فانوس دارد در نظر پروانه را
بس که از سوز درون کاشانه من روشن است
دیده جغدست شمعی هست اگر ویرانه را
از فروغ داغ سودا، خانه من روشن است
می شوم من داغ هر کس را که می سوزد فلک
از چراغ دیگران غمخانه من روشن است
دیده شیر از غم دنیا نگهبان من است
از شراب لعل تا پیمانه من روشن است
من سیه روزم، و گرنه سر به سر روی زمین
از فروغ طلعت جانانه من روشن است
سینه گرمم جهانی را به جوش آورده است
عالمی را شمع از آتشخانه من روشن است
سختی ایام نتواند مرا افسرده ساخت
چون شرر در سنگ خارا دانه من روشن است
گر ز روزن دیگران را خانه روشن می شود
صائب از بی روزنی کاشانه من روشن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.