گنجور

 
صائب تبریزی

به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم

تمام چشم ز شوق فنای خویشتنم

ره گریز نبسته است هیچ کس بر من

اسیر بند گران وفای خویشتنم

به بی نیازی من ناز می کند همت

توانگر از دل بی مدعای خویشتنم

ز دستگیری مردم بریده ام پیوند

امیدوار به دست دعای خویشتنم

به پاره دل خود می کنم چو غنچه مدار

رهین منت برگ و نوای خویشتنم

چرا ز غیر شکایت کنم، که همچو حباب

همیشه خانه خراب هوای خویشتنم

سفینه در عرق شرم من توان انداخت

ز بس که منفعل از کرده‌های خویشتنم

ز بند خصم به تدبیر می توان جستن

مرا چه چاره که زنجیر پای خویشتنم

گرفت تاج زر از آفتاب شبنم و من

همان ز پستی طالع به جای خویشتنم

به جای خویش نبودم چو جابجا بودم

کنون که در همه جایم به جای خویشتنم

به اعتبار جهان نیست قدر من صائب

عزیز مصر وجود از نوای خویشتنم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۱۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قدسی مشهدی

چو سایه در ره عشق از قفای خویشتنم

بس است خضر ره آواز پای خویشتنم

نمی‌روم ز چمن هیچ فصل، آن مرغم

که گل بریزد و من بر وفای خویشتنم

ز کعبه منفعلم، زانکه در حرم نگذاشت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قدسی مشهدی
فیاض لاهیجی

چه افتم که خود آفت‌فزای خویشتنم

همه بلای من و من بلای خویشتنم

به باغ دهر ز بیم گزند هر ناکس

همیشه دشمن نشو و نمای خویشتنم

اگرچه خاک رهم جمله بر سر خویشم

[...]

حزین لاهیجی

نکرد عشق تو، مطلب روای خویشتنم

ستاره‌سوختهٔ داغ‌های خویشتنم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه