بس که شد تفسیده عالم از فروغ آفتاب
چون پر پروانه می سوزد کتان در ماهتاب
در هوای تابه نعل ماهیان در آتش است
بس که از تأثیر گرما آتشین گردید آب
باد شد گرم آنچنان کز آستین افشانیش
می شود روشن چراغ کشته با صد آب و تاب
خاک گردید آتشین نوعی که رگهای زمین
می کند در چشم انجم جلوه تیر شهاب
از سر آتش نمی خیزد سپند بی قرار
بس که ترسیده است چشمش زین هوای سینه تاب
قرص خام ماه چون خورشید گردید آتشین
شد تنور خاک گرم از بس ز تاب آفتاب
این نه فواره است هر سو جلوه گر در حوضها
کرده است از تشنگی بیرون زبان خویش آب
آتش دوزخ گوارا می شود بر کافران
گر به این گرمی بود هنگامه روز حساب
کرده از بس شدت گرما هوا را آتشین
از بط می هیچ فرقی نیست تا مرغ کباب
از حرارت می گدازد چون شکر در شیر گرم
گر شود جام بلورین جلوه گر در ماهتاب
گرم شد می آنچنان در سینه ساغر که شد
بادبان کشتی دریای آتش هر حباب
سنگها از بس ملایم گشت، چون می از حریر
می تراود از عروق سنگ یاقوت مذاب
می جهد چون سنگ و آهن آتش از بال و پرش
گر زند بط بال خود بر یکدگر در زیر آب
در مزاج مرغ آتشخوار از تاب هوا
سردی خس خانه دارد شعله با آن آب و تاب
دود می خیزد به جای گرد از روی زمین
می چکد آتش به جای قطره از دست سحاب
چون نسوزد در حریم بیضه بال عندلیب؟
گل ز تاثیر هوا در غنچه می گردد گلاب
طوق قمری جلوه گرداب دارد در نظر
سرو از تاب هوا از بس که گردیده است آب
از عرق تر می کند پیراهن فانوس را
شمع سیم اندام هر دم زین هوای سینه تاب
بیستون از تاب گرما زر دست افشار شد
سهل باشد تیشه فولاد اگر گردید آب
گرم شد از بس هوای خانه ها از تاب مهر
سوخت در بحر کمان ها تیر را بال عقاب
بلبل و گل در نظرها آتش و خاکسترست
گرم شد از بس گلستان زین هوای سینه تاب
چون گنهکاران عریانند در صحرای حشر
در بیابان پر آتش جلوه موج سراب
تیر از بحر کمان تا سر برون آورده است
شهپرش خاکستر و پیکانش گردیده است آب
جوهر شمشیر گردد موج در جوی نیام
گر چنین خواهد شد از گرما دل فولاد آب
نیست جوی شیر جاری در بساط بیستون
کز حرارت استخوان سنگ گردیده است آب
کیست غیر از سایه حق تا ز روی مرحمت
خلق عالم را سپرداری کند زین آفتاب؟
مظهر لطف الهی شاه عباس، آن که شد
از نسیم خلق او خون در بدنها مشک ناب
کیمیای شادی عالم که در دوران او
در رحم اطفال می نوشند جای خون شراب
بر فراز زین سلیمان است بر تخت هوا
بر سر مسند بود در دامن صبح آفتاب
از گریبان برنمی آرند سر گردنکشان
تیغ او تا شد جهان خاک را مالک رقاب
گر به خاطر آورد اقبال روزافزون او
بدر گردد ماه نو بی اقتباس آفتاب
در حریم بیضه ریزد شهپر پرواز را
گر به خاطر بگذراند سهم تیغش را عقاب
کشتی نوح است در دریای رحمت جلوه گر
بر کف دریا مثالش جام لبریز شراب
عطسه مغز نافه را خالی کند از بوی مشک
در گلستانی که گیرند از گل خلقش گلاب
تا ز بزم و رزم در عالم بود نام و نشان
تا بود جوهر به تیغ و نشأه در جام شراب
دوستانش را لب پیمانه بادا بوسه گاه
دشمنانش را ز زخم تیغ بادا فتح باب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و شدت گرمای تابستان و تأثیرات آن بر طبیعت و انسان اشاره دارد. شاعر با توصیف عشق و دلسوزی آفتاب، به تصاویر مازندران گرم و جهنمآسا اشاره میکند. او به حالات مختلف موجودات، از جمله پرندگان و گلها پرداخته و نشان میدهد که چگونه این گرما زمین و آسمان را تحت تأثیر قرار داده است. در نهایت، شاعر به الطاف الهی و خوشبختی در سایهی وجود معصومانی چون شاه عباس اشاره کرده و ابراز امیدواری میکند که رنج و عذاب کافران به دلیل گرمای شدید روز حساب هم میتواند گوارا شود. شعر ترکیبی از احساسات عمیق انسانی و توصیفهای زیبا از طبیعت است.
هوش مصنوعی: عالم به حدی از نور آفتاب دچار خرابی و تفسیر شده که کتان مثل پروانه در نور ماه میسوزد.
هوش مصنوعی: در هوای داغ و سوزان، ماهیها در آتش قرار گرفتهاند، چنانکه آب به خاطر گرمای شدیدی که دارد، به حالت آتشین درآمده است.
هوش مصنوعی: باد به قدری گرم شده است که وقتی از آستین کسی خارج میشود، چراغ مرده را با صدای خود روشن میکند.
هوش مصنوعی: خاک به گونهای تبدیل شد که مانند آتش میدرخشد و رگهای زمین در آسمان مانند ستارههای دنبالهدار خود را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: شعله آتش برای این سوخت، هرگز آرام نمیگیرد، چون چشمانش از این هوای دلانگیز و داغ، به شدت میترسند و بیقرارند.
هوش مصنوعی: ماه کامل مانند خورشید درخشان شد و تنور زمین از شدت گرما روشن و داغ گردید به خاطر تابش شدید آفتاب.
هوش مصنوعی: این تصویر نه از یک فواره است که در هر جا ظاهر شده، بلکه از تشنگی ناشی میشود که زبانش را از حوضها بیرون آورده است تا آب بنوشد.
هوش مصنوعی: آتش جهنم برای کافران در روز حساب، اگر داغی روز قیامت باشد، قابل تحمل و شیرین خواهد شد.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت گرما، هوا به قدری داغ شده که از بوی کباب هیچ تفاوتی با بوی بط ندارد.
هوش مصنوعی: شکر در شیر داغ ذوب میشود و به همین ترتیب، جام بلوری نیز در نور ماه زیبا و درخشان میشود.
هوش مصنوعی: شرابی که در دل جام گرم شده است، به قدری جوشش دارد که هر حبابش مانند بادبانی است که کشتی را در دریای آتش میرانَد.
هوش مصنوعی: سنگها به قدری نرم شدهاند که مانند شهدی نرم و لطیف، از درون سنگهای یاقوت ذوب شده بیرون میآید.
هوش مصنوعی: آتش به مانند سنگ و آهن از بال و پرش بیرون میجهد، اگر بزند به بال خود بر یکدیگر در زیر آب.
هوش مصنوعی: در بدن مرغی که از آتش تغذیه میکند، به خاطر دمای هوای گرم، سرما و رطوبت وجود دارد. این مرغ در کنار آتش و با حرارت زندگیاش، از زندگی دلپذیر خود لذت میبرد.
هوش مصنوعی: دود از زمین بلند میشود و به جای گرد و غبار به آسمان میرود، و به جای باران، آتش از ابرها به زمین میریزد.
هوش مصنوعی: هرگاه که در محیطی امن و مقدس مژههای پرندگان نسوزد، این نشان میدهد که آن محیط به شدت محافظت شده است. به همین ترتیب، گلها نیز تحت تأثیر هوای خاصی در روند طبیعی خود، به عطر و طراوتی بینظیر تبدیل میشوند.
هوش مصنوعی: طوق قمری در اینجا مانند حلقهای است که در حوضچهای بزرگ قرار گرفته و به خاطر تغییرات آب و هوایی و تلاطم آب، نمایی خاص و متفاوت پیدا کرده است. در نگاه سرو که نماد زیبایی و قامت افراشته است، این تغییر و جلوه، به خاطر تابش آفتاب و تأثیرات محیطی، بسیار جلب توجه میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر گرما و شعله شمع، پیراهن فانوس خیس میشود و هر لحظه به خاطر این عشق و احساساتی که در سینه دارم، درخششی تابناک پیدا میکند.
هوش مصنوعی: کوه بیستون به خاطر گرمای شدید، از دست افشار به سادگی آسیب دید. اگر آب با شدت به تیشههای فولادی بزند، کار شده و سختی دستکم میگیرد.
هوش مصنوعی: هوا به قدری گرم شده است که به خاطر تابش آفتاب، تیرهای کمان از شدت گرما ذوب شدهاند، مانند بالهای عقاب که پرواز میکنند.
هوش مصنوعی: بلبل و گل در نظرها به مانند آتش و خاکستر هستند. به خاطر هوای سینه، که به شدت گرم شده، گلستان به این حالت دچار شده است.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، گناهکاران در حالتی عریان و بیپناه در صحرا قرار دارند. در این بیابان پر از آتش، تصویر دروغینی مانند موج سراب برای آنها نمایان میشود.
هوش مصنوعی: تیر از کمان به دریا رفته و اکنون از آن بیرون آمده است، پر تیر به خاکستر تبدیل شده و نوک آن به آب تبدیل گشته است.
هوش مصنوعی: اگر گرما باعث تغییر در دل فولاد شود، پس میتوان انتظار داشت که جوهر شمشیر به مانند موجی در جوی نیام خواهد شد.
هوش مصنوعی: در طبیعت کوه بیستون، آبی که مانند شیر جاری باشد، وجود ندارد. به دلیل حرارت، چنان سنگهایی شدهاند که حتی آب نیز از آنها دور شده است.
هوش مصنوعی: چه کسی جز سایه خدا میتواند بر مخلوقات رحمت کند و آنها را از تابش آفتاب نجات دهد؟
هوش مصنوعی: شاه عباس، تجلی محبت الهی است، کسی که با لطافت و روح بخش خود، جان و زندگی را در وجود انسانها مانند مشک ناب جاری میکند.
هوش مصنوعی: شادی واقعی و ارزشمند در جهان همانند گنجی است که در دوران کودکی در دل انسانها روی میدهد و به جای خون، مثل شرابی شیرین در وجود آنها جاری میشود.
هوش مصنوعی: در اوج بلندی و عظمت، مانند سلیمان نشسته و بر تختی از آسمان قرار دارد، در حالی که صبح طلایی آفتاب در دامانش گسترده شده است.
هوش مصنوعی: تیغ گردنکشان از گریبان خود را نمیآورند بیرون تا زمانی که او مالک زمین و جهان شود.
هوش مصنوعی: اگر شانس و اقبال او را به یاد بیاورد، آن گاه ماه نو به گونهای درخشان خواهد شد که مثل آفتابی بینیاز از هر منبع نور دیگری خواهد بود.
هوش مصنوعی: در فضای آزاد و بزرگ، پرندهای با بالهای پراز شوق، هر چند با دغدغههای جدی، میتواند در مقابل خطرات و چالشها قرار بگیرد. اگر عقابی بخواهد به یاد آورد که چگونه باید از خود دفاع کند، باید با دقت و هوشمندی عمل کند.
هوش مصنوعی: کشتی نوح در دریای رحمت مانند و مجسم شده است، که بر روی سطح آب شبیه به جامی پر از شراب به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: عطسهای میتواند مغز نافه را از بوی خوش مشک خالی کند، در حالی که در گلستانی هستیم که مردم از گلهایش عطر گلاب میگیرند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دنیا نام و نشانی از میهمانی و جنگ وجود داشته باشد، جوهر و اصل درون با تیغ و شوق، در جام شراب باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: دوستانش با محبت و مهربانی به او نزدیک شوند و در عوض، دشمنانش از جراحت و زخمها رنج ببرند و به نوعی به پیروزی او بر مشکلات کمک کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب
آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب
آسمان جود گشت و جود ماه آسمان
آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب
بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین
[...]
تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب
گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب
عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز
مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب
با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر
[...]
مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست
تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب
قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد
روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب
تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب
[...]
سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب
آفت دلهاست و اندر دیدهام چون آفتاب
روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو
زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب
صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر
[...]
ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید
نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب
هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان
تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب
در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.