رباعی شمارهٔ ۱
آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست
پنداشت که مهلتی و تأخیری هست
گو میخ مزن که خیمه میباید کند
گو رخت منه که بار میباید بست
آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست
پنداشت که مهلتی و تأخیری هست
گو میخ مزن که خیمه میباید کند
گو رخت منه که بار میباید بست
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
تصاویر مرتبط در گنجینهٔ گنجور
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
محمدعلی اشرفی نوشته:
سلام
در تفسیر معنایی این رباعی باید بگویم که این رباعی در مورد فارغ بودن از علایق دنیوی و دلبستن به دنیای فانی بحث میکند .
دلبستن به دنیا امری بیهوده و عشقی پوچ است.
بلکه انسان باید همیشه بیاد مرگ باشد.
آن چه کسی است که عاشق دنیا بود و عمری جاودان پیدا کرد ( همیشه زنده بود ؟)
فکر میکر که اجل به او مهلتی برای همیشه زنده بودن خواهد داد.
گو میخ مزن : کنایه از همان عاشق نشو… دل نبند است ( در قدیم برای زندگی و یا استراحت چند روزه در بیابان و یا در مسیر خیمه بر پا میکرده اند و این خیمه ها را با کوبیدن میخ بر زمین استوار میکرده اند)
ودر مصرع آخر میگوید لباسهایت را هم در نیاور و بفکر ماندن و استراحت نباش . چرا که کاروان هرلحظه شای حرکت کند . ( اجل سر برسد )
موففففففق باشید
👆⚐