گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعدی

ناگهان بانگ در سرای افتد

که فلان را محلِّ وعده رسید

دوستان آمدند تا لبِ گور

قدمی چند و باز پس گردید

وآن کَـ‌زو دوست‌تر نمی‌داری

مال و مِلک و قباله بُرد و کلید

وین‌که پیوسته با تو خواهد بود

عملِ توست؛ نَفْسِ پاک و پلید

نیک دَریاب و بَد مَکُن، زنهار

که بَد و نیک باز خواهی دید

 
 
 
رودکی

گاو مسکین ز کید دمنه چه دید؟

وز بد زاغ بوم را چه رسید؟

کسایی

کوی و جوی از تو کوثر و فردوس

دل و جامه ز تو سیاه و سپید

رخ تو هست مایهٔ تو، اگر

مایهٔ گازران بود خورشید

ناصرخسرو

چون همی بوده‌ها بفرساید

بودنی از چه می‌پدید آید؟

زانکه او بوده نیست و سرمدی است

کانچه بوده شود نمی‌پاید

وانچه نابوده نافزوده بود

[...]

مسعود سعد سلمان

پرده گل همه صبا بدرید

کرد چهره به شرم شرم پدید

ابر پوشید روی ماه وز برق

رایت روی ماه بدرخشید

با صیادوار دست گشاد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه