گنجور

 
سعدی

شماره ۱: شخصی از فقیهی سؤال کرد که مرا آفتابه‌ای هست ...

شماره ۲: گفت: هر کس امشب دو رکعت نماز بگذارد او را حوری ...

شماره ۳: شخصی با شیر جنگ می‌کرد شیر نعره می‌زد و تیز ...

شماره ۴: مسخره‌ای را طفلی به وجود آمد به دکان عصاری رفت ...

شماره ۵: شخصی نشسته بود و کیرش پیدا بود. پسر گفت: بابا ...

شماره ۶: وقتی شخصی را کیر پیدا شد سیاه بود. پسرش پرسید که ...

شماره ۷: فقیری در مستحم تیز بلند می‌داد. طبلی به پسرکی ...