درویشی را ضَرورتی پیش آمد.
کسی گفت: فلانْ نعمتی دارد بیقیاس، اگر بر حاجتِ تو واقف گردد، همانا که در قَضایِ آن توقّف روا ندارد.
گفت: من او را ندانم.
گفت: مَنَت رهبری کنم.
دستش گرفت تا به منزلِ آن شخص درآورد.
یکی را دید لب فروهشته و تند نشسته.
برگشت و سخن نگفت.
کسی گفتش: چه کردی؟
گفت: عطایِ او را به لِقایِ او بخشیدم.
مَبَر حاجت به نزدیکِ تُرُشروی
که از خوی بدش فرسوده گردی
اگر گویی غمِ دل، با کسی گوی
که از رویَش به نقدْ آسوده گردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
این حکایت درباره سختی کمکخواستن از آدمهای بدخو است و در فضیلت قانع بودن. درویشی به یک مشکل مالی ضروری بر میخورد؛ شخصی آدم ثروتمندی را به او معرفی میکند و به درویش میگوید که آن ثروتمند به تو کمک خواهد کرد. درویش بهدیدن آن ثروتمند رفته اما با دیدن چهره درهمرفته و اخلاق بد او، پشیمان شده و بدون گفتن نیاز و درخواست خود برمیگردد.
برای یک درویش مشکلی پیش آمد.
یکی به او گفت: فلانکس ثروت و مال فراوانی دارد، اگر باخبر شود که تو بهکمک نیاز داری بیشک در رفع نیاز تو درنگ نخواهد کرد.
درویش گفت: من او را نمیشناسم.
آن شخص گفت: تو را راهنمایی میکنم. (او را بهتو نشان میدهم)
دستش را گرفت و او را تا درب منزل آن شخص برد.
کسی را دید لب فرو آویخته و چهره در هَم کشیده و ترشروی نشسته.
بازگشت و هیچ حرفی نزد.
یکی از او پرسید: چه کردی؟
گفت: با دیدارِ ناخوشِ وی از دَهِشِ او چشم پوشیدم و در گذشتم.
عرض حاجت پیشِ عبوس مکن که از گرفتگی چهره و تندخویی ویْ جانَت به لب رسد؛
اگر روزی اندوهِ خاطر میخواهی بگویی، با کسی بگو که از دیدارِ چهرهٔ گشادهاش در لحظهْ آسایش یابی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.