سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۵ خورشید رخا من به کمند تو درم بارت بکشم به جان و جورت ببرم گر سیم و زرم خواهی و گر جان و سرم خود را بفروشم و مرادت بخرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار شاعر به عشق و فدای خود برای معشوق اشاره میکند. او میگوید که برای رسیدن به محبوبش آماده است هر چیزی از جمله جان و مال خود را فدای او کند. عشق او تا جایی عمیق است که حاضر است خود را بفروشد تا رضایت معشوقش را به دست آورد.
هوش مصنوعی: چهرهی تو مانند خورشید است و من میخواهم با چنگ زدن به زیباییات، تمام داراییام را فدای عشق و محبتت کنم.
هوش مصنوعی: اگر به طلا و نقره نیاز داری یا جان و زندگیام را میخواهی، من خودم را به فروش میرسانم تا خواستهات را به دست آورم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر در سفرم تویی رفیق سفرم
ور در حضرم تویی انیس حضرم
القصه به هر کجا که باشد گذرم
جز تو نبود هیچ کسی در نظرم
پُر آب دو دیده و پُرآتش جگرم
پُر باد دو دستم و پُر از خاک سَرم
هر چند که بی بهانه دوری ز برم
من خویشتن از جمله همانجا شمرم
در بست وفای تو چنان چشم سرم
کز شرم تو در خیال تو در نگرم
ای فاخته دل چو من به رویت نگرم
زیبایی طاوس به بازی شمرم
با خنده کبک چون درایی ز درم
دل همچو کبوتری بپرد ز برم
خواهم که ز دور در جمالت نگرم
می نتوانم از آنکه بی پا و سرم
از عالم خود اگر تو ای مایۀ حسن
نظارۀ حسن خود کنی رشک برم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.