بیا بیا که ز عشقت چنان پریشانم
که میرود ز غمت بر زبان پریشانم
تو فارغ از من و من در غم تو (سرگردان)
بیا ببین که ز غم بر چه سان پریشانم
نه روی با تو نشستن نه رای (دل کندن)
من شکسته دل اندر میان پریشانم
نمیتوان که به دست آورم کلاله تو
چو سنبل تو شب و روز از آن پریشانم
به هبچ نوع دل و دیدهام ز (من نبود)
ازان همیشه من از دستشان پریشانم
ز دست دیده ودل هیچ کس پریش نگشت
ازین بتر که من اندر جهان پریشانم
چگونه جمع شود خاطرم که (میآیی)
ز دست جور تو نامهربان پریشانم
ز عطر مجمر وصفت نیافتم بویی
ازان ز آتش دل چون دخان پریشانم
دلم به وعدهٔ وصل ار چه خوش کند سعدی
چو در فراق بوم همچنان پریشانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.