ملک صالح از پادشاهان شام
برون آمدی صبحدم با غلام
بگشتی در اطراف بازار و کوی
به رسم عرب نیمه بر بسته روی
که صاحب نظر بود و درویش دوست
هر آن کاین دو دارد ملک صالح اوست
دو درویش در مسجدی خفته یافت
پریشان دل و خاطر آشفته یافت
شب سردشان دیده نابرده خواب
چو حربا تأمل کنان آفتاب
یکی زآن دو می گفت با دیگری
که هم روز محشر بود داوری
گر این پادشاهان گردن فراز
که در لهو و عیشند و با کام و ناز
در آیند با عاجزان در بهشت
من از گور سر بر نگیرم ز خشت
بهشت برین ملک و مأوای ماست
که بند غم امروز بر پای ماست
همه عمر از اینان چه دیدی خوشی
که در آخرت نیز زحمت کشی؟
اگر صالح آنجا به دیوار باغ
بر آید، به کفشش بدرم دماغ
چو مرد این سخن گفت و صالح شنید
دگر بودن آنجا مصالح ندید
دمی رفت تا چشمهٔ آفتاب
ز چشم خلایق فرو شست خواب
دوان هر دو را کس فرستاد و خواند
به هیبت نشست و به حرمت نشاند
بر ایشان ببارید باران جود
فرو شستشان گرد ذل از وجود
پس از رنج سرما و باران و سیل
نشستند با نامداران خیل
گدایان بی جامه شب کرده روز
معطر کنان جامه بر عود سوز
یکی گفت از اینان ملک را نهان
که ای حلقه در گوش حکمت جهان
پسندیدگان در بزرگی رسند
ز ما بندگانت چه آمد پسند؟
شهنشه ز شادی چو گل بر شکفت
بخندید در روی درویش و گفت
من آن کس نیم کز غرور حشم
ز بیچارگان روی در هم کشم
تو هم با من از سر بنه خوی زشت
که ناسازگاری کنی در بهشت
من امروز کردم در صلح باز
تو فردا مکن در به رویم فراز
چنین راه اگر مقبلی پیش گیر
شرف بایدت دست درویش گیر
بر از شاخ طوبی کسی بر نداشت
که امروز تخم ارادت نکاشت
ارادت نداری سعادت مجوی
به چوگان خدمت توان برد گوی
تو را کی بود چون چراغ التهاب
که از خود پری همچو قندیل از آب؟
وجودی دهد روشنایی به جمع
که سوزیش در سینه باشد چو شمع
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: ملک صالح، پادشاهی از شام، صبح زود با غلامش به بازار و کوی میرود. او به درویشها که در مسجد خوابیدهاند، توجه میکند. یکی از درویشها در صحبتش با دیگری به ظلم پادشاهان و مشکلات درویشان اشاره میکند و میگوید که اگر پادشاهان با بزرگان به بهشت بروند، او حاضر نیست از گور بر خیزد. ملک صالح این سخن را میشنود و از درویشها دعوت میکند که نزد او بیایند.
او با احترام از آنها استقبال میکند و بر مشکلات و رنجهایشان مرهم میگذارد. درویشها از او نصیحت میخواهند و ملک صالح در جواب، به تواضع و ارادت تأکید میکند. او اشاره میکند که فقط کسانی که به بندگان خدا خدمت کنند، میتوانند به سعادت برسند و تواضع را راهی برای شرافت و بزرگی میداند.
در نهایت، ملک صالح به درویشها میگوید که اگر به خاطر غرور خود با دیگران ناسازگار باشند، نمیتوانند در بهشت جایی داشته باشند. او بر اهمیت ارادت و خدمت تأکید میکند و مردم را به دوستی و همدلی دعوت میکند.
هوش مصنوعی: ملک صالح، یکی از پادشاهان شام، در صبح زود با خدمتکارش از قصر خارج شد.
هوش مصنوعی: به دور و بر بازار و محلهها سر زدی، مثل عربها که صورتشان را نیمهپوشاندهاند.
هوش مصنوعی: کسی که دارای درک و بینش است و در عین حال انسان فروتنی است، هر زمان که این دو خصیصه را در خود داشته باشد، صاحب سرزمین نیکو و صالح خواهد بود.
هوش مصنوعی: دو درویش در یک مسجد خوابیده بودند و در حالتی آشفته و دلشکسته به نظر میرسیدند.
هوش مصنوعی: در شبهای سرد، آنها خسته و بدون خواب بودند و مانند سکهای حرا در صبر، به طلوع خورشید میاندیشیدند.
هوش مصنوعی: یکی از آن دو به دیگری میگفت که در روز قیامت، حق و حقیقت مشخص خواهد شد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف پادشاهانی میپردازد که در لذت و خوشگذارانی غرق شدهاند و خود را در مقام و موقعیت برتر میبینند. این افراد به زندگی راحت و خوشگذرانی مشغولند و از مسؤولیتهای خود غافل شدهاند.
هوش مصنوعی: در بهشت من، کسانی که در دنیا بیکس و کار بودهاند، با من خواهند بود و من از خاک و گلی که در آن دفن شدهام، سر برنمیآورم.
هوش مصنوعی: بهشت بالاترین جا و خانه ماست، اما امروز غم و ناراحتی بر ما حاکم است.
هوش مصنوعی: در تمام عمر از این افراد چه چیزی جز رنج و کار سخت دیدی که حالا در روز قیامت هم باید به زحمت ادامه بدهی؟
هوش مصنوعی: اگر شخص نیکوکار به دیوار باغ نزدیک شود، من بینیام را به کفش او میزنم.
هوش مصنوعی: وقتی مرد این سخن را گفت و صالح آن را شنید، دیگر در آنجا هیچ چیز مناسب و خوبی ندید.
هوش مصنوعی: لحظهای گذشت تا پرتوهای آفتاب از چشمان مردم خواب را بشوید و آنها بیدار شوند.
هوش مصنوعی: دو نفر را به سرعت به ملاقات فراخواند و با احترام و وقار، آنها را نزد خود نشاند.
هوش مصنوعی: باران سخا بر آنها ببارید تا ننگ و ذلت از وجودشان زدوده شود.
هوش مصنوعی: پس از تحمل سختیهای ناشی از سرما، باران و سیلاب، جمعیتی از بزرگان و نامداران کنار هم نشستهاند.
هوش مصنوعی: درویشان بدون لباس، شب را به صبح میرسانند و در خلال روز، عطر و بوی خوش را از عود در فضا پراکنده میکنند.
هوش مصنوعی: یکی از افراد گفت که از میان اینان، راز ملک را پنهان کن، چون تو همان حلقهای هستی که در گوش حکمت جهان قرار دارد.
هوش مصنوعی: کسانی که محبوب و مورد پسند هستند، با بزرگی و مقام به ما نزدیک میشوند. اما بندگان ما چه نیازی به این پسندیدگی دارند؟
هوش مصنوعی: پادشاه از شادی مانند گلی به شکوفه نشسته، به درویش نگاه کرده و لبخند زده و چیزی گفته است.
هوش مصنوعی: من کسی نیستم که به خاطر غرور و تکبر، از روی بیچارهها و محرومان روی برگردانم.
هوش مصنوعی: بهتر است که با من از رفتار ناپسند خود دست برداری، زیرا اگر در بهشت هم باشی، ناسازگاری و ناهماهنگی وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: من امروز در صلح و آرامش با تو هستم، اما فردا تو نباید بر روی من خشمگین شوی یا به من بیمحلی کنی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در مسیر بزرگی پیش بروی، باید تواضع و احترام به دیگران را فراموش نکنی و دست در دست انسانهای سادهدل و پاکنهاد باشی.
هوش مصنوعی: هیچکس از شاخ طوبی میوهای نچید، زیرا امروز کسی برای عشق و ارادت خود بذری نکارده است.
هوش مصنوعی: اگر به کسی ارادت و دوستی نداری، نباید به دنبال خوشبختی و سعادت باشی. تنها با نشان دادن خدمت و تلاش میتوان به موفقیت دست یافت.
هوش مصنوعی: کیست که مانند چراغی پر از حرارت، از وجود خود نوري پُر شکوه بیفروزد، مانند چراغی که از آب ساخته شده باشد؟
هوش مصنوعی: شخصی وجود دارد که نوری را به دیگران میبخشد، همانطور که شمعی در سینهاش شعلهای دارد و خود میسوزد تا دیگران را روشن کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.