گنجور

 
 
 
میبدی

از عشق تو آتشی بر افروخته‌ام

وانگه بخودی خود فرو سوخته‌ام

مولانا

از چشم تو سحر مطلق آموخته‌ام

وز عشق تو شمع روح‌افروخته‌ام

از حالت من چشم بدان دوخته باد

چون چشم برخسار تو در دوخته‌ام

جهان ملک خاتون

چون شمع به هجران رخت سوخته ام

جز روی تو دیده از جهان دوخته ام

فرهاد صفت دورم از آن نوش لبت

وز نیش جفا به جورت آموخته ام

اهلی شیرازی

ای تازه جوان کز تو دل افروخته ام

پیرانه سر از داغ غمت سوخته ام

مرغ دل من حریف عشق تو کجاست

اما چکنم چون بتو آموخته ام

میرداماد

از صحبت خلق دیده بر دوخته ام

وز لاله طریق صحبت آموخته ام

عیبم مکن ار به ظاهر افروخته ام

در باطن من نگر که چون سوخته ام

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه