گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

اسم شریفش مولانا لطف اللّه. سالکی است صاحب جاه در زمان امیر تیمور و شاهرخ میرزا بوده. جناب شاه نورالدین نعمت اللّه را ملاقات نموده. شیخ آذری طوسی در جواهرالاسرار یکی از رباعیات مصنوعهٔ وی را نگاشته. در قدم گاه امام ثامن ضامنؑزاویه‌ای داشته، در سنهٔ ۷۸۶ وفات یافت و به روضهٔ رضوان شتافت. غالب اشعارش در مدایح ائمهٔ اطهار است:

قصیده در مذمّت دنیا

حجابِ ره آمد جهان و مدارش

ز ره تا نیندازدت بر مدارش

به باد دی و تابِ تیرش نیرزد

نعیمِ خزان و نسیمِ بهارش

نه با راحت وصل او رنج هجرش

نه با نوشِ خرمای او نیشِ خارش

رخِ دل ز معشوقِ دنیا بگردان

مکن منتظر دیده در انتظارش

که هست و بُوَد روز و شب کُشْته کُشْته

به هر گوشه همچون تو عاشق هزارش

چه بینی یکی گندَه پیرِ جوان طبع

اگر درکشی چادرش از عذارش

همه غَنج و رنج است فن و فریبش

همه رنگ و بویست نقش و نگارش

که دل بردن و بی وفایی است خویش

جگر خوردن و جان گدازیست کارش

نماند ز دستانِ این زال ایمن

تنی کو بود زورِ اسفندیارش

کنار از میان تو آن روز گیرد

که خواهی بگیری میان در کنارش

کسی را که او معتبر کرد روزی

به روزِ دگر کرد بی اعتبارش

چو می‌جویدت رنج، راحت مجویش

چو می‌داردت خوار،عزت مدارش

به دنیای دون مرد بی دین کند فخر

دلِ مردِ دیندار ز دنیاست عارش

به کارِ خداوند مشکل تواند

توجه نمودن خداوندگارش

صد اقداحِ نوشین نوشش نیرزد

به یک جرعه زهر ناخوشگوارش

مر او راست تمکین و تشریف و عزت

که نوشید و پاشید و می‌داشت چارش

خنک آنکه شادان وغمگین ندارد

دل از بود ونابود ناپایدارش

بپرهیزد او از متاعی که نبود

قبولِ خردمند پرهیزگارش

قبول خرد گر بدی رد نکردی

شه اولیاء صاحب ذوالفقارش

سلامِ خداوندِ دادارِ داور

بر اولاد او باد و آل و تبارش