گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

نامش ایاز بیک بود و ملازمت می‌نمود. به مرتبهٔ امارت و خانیّت ترقی نمود. از بدو سن با فقراء و عرفای معاصرین انس داشت و همت بر دریافت صحبت اهل حال می‌گماشت. والدش ابراهیم بیک از اعاظم طایفهٔ طالش آذربایجان بود. غرض، وی به خدمت جناب عارف صمدانی حاجی محمد جعفر همدانی که از اکابر و مشایخ سلسلهٔ علیّه نعمت اللهیه بود ارادت و اخلاص می‌ورزید و در شیراز نیز به فیض خدمت حضرت شیخ الموحدین حاجی میرزا ابوالقاسم شیرازی مشرف گردید. ظاهراً از خوانین صاحب جاه و باطناً از سالکان این راه. سرش پرشور و دلش پرنور. همت فقرایش ناصر و با فقیر معاشر و معاصر بود. اکنون در دارالخلافهٔ طهران است. گاهی فکری می‌فرموده. این چند بیت از اشعار او نوشته می‌شود:

نبود عجب اگر دل بی خود کشد فغان را

با بار هجر جانان کو طاقت آسمان را

بی نام وبی نشان شو تا زو نشان بیابی

کس با نشان نیابد آن یار بی نشان را

چون نکو دیدم به غیر از آن نگار

در دو عالم هیچ موجودی نبود

خود دل آمد آن نگار ده دله

خود ز بی دلها دل آن دلبر ربود