از لطف چو در نظر نمیآیی
از پرده چرا به در نمیآیی
در مدرک عقل و حس نمیگنجی
در گوشهٔ مختصر نمیآیی
جانم بر لب ز انتظار آمد
تسلیم کنم اگر نمیآیی
پر شد همه بام و بر ز غوغایت
با آنکه به بام در نمیآیی
هنگام تلافی دلافکاران
با عشوهٔ خویش بر نمیآیی
ما بر در هجر جان دهیم و تو
با ما ز در دگر نمیآیی
ای گریه بلات چیست کز چشمم
بیلخت جگر به در نمیآیی
کیفیت زندگی نمیفهمی
تا با غم عشق بر نمیآیی
تا یک سر موی از تو میماند
با یک سر موی بر نمیآیی
گفتی که نمانده پای رفتارم
ای مرد چرا به سر نمیآیی
هرگز نروی که باز در چشمم
خوشتر ز دم دگر نمیآیی
عمرت شد و توشهای نمیبندی
گویا تو بدین سفر نمیآیی
دیگر به سر رضی نمیآید
ای عمر چرا به سر نمیآیی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و انتظار معشوق سخن میگوید. او به حسرت و ناامیدی از عدم حضور معشوق اشاره میکند و میگوید که همچنان در انتظار اوست. شاعر به صراحت بیان میکند که زندگی بدون معشوقش سخت و پر درد است و تمام وجودش تحت تأثیر غم عشق قرار دارد. او بارها به عدم توانایی معشوق در درک احساساتش اشاره میکند و از او میخواهد که بیاید و زندگیاش را تغییر دهد. در نهایت، شاعر به سرآمدن عمرش و بیثمر بودن این انتظار انتقاد میکند و احساس ناتوانی و یأس را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: وقتی که در نگاه من نمیگنجی و به من نیکی نمیکنی، چرا از پنهان بودن بیرون نمیآیی و خودت را نشان نمیدهی؟
هوش مصنوعی: عقل و حس نمیتوانند تو را به طور کامل درک کنند، و تو در قالبی محدود جا نمیگیری.
هوش مصنوعی: جانم به لب رسیده از انتظار، اگر تو نمیآیی، تسلیم میشوم.
هوش مصنوعی: همه جا پر از سر و صدا و هیاهو است، با اینکه تو هرگز به بیرون نمیآمدی.
هوش مصنوعی: زمانی که دلدیوانگان بخواهند انتقام بگیرند، تو با ناز و ضیافت خودشان نمیتوانی به مقابله بیایی.
هوش مصنوعی: ما در انتظار تو به خاطر دوریات جان میدهیم، اما تو دیگر از در ما وارد نمیشوی.
هوش مصنوعی: ای اشک ریخته شده چرا از چشمانم نمیریزی؟ دلم به شدت شکسته و نمیتوانم از ناراحتی رها شوم.
هوش مصنوعی: زندگی را نمیشناسی و نمیفهمی تا زمانی که با درد و غم عشق روبرو نشوی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که حتی یک تار موی تو باقی است، نمیتوانی از من خداحافظی کنی.
هوش مصنوعی: تو گفتی که از کارهایم دیگر نشانی نمانده است، پس چرا هنوز به پایان نمیرسد؟
هوش مصنوعی: هرگز نرو که در چشمان من، هیچ چیز به اندازه تو خوشایند نیست و دیگر هرگز نمیتوانی به این صورت برگردی.
هوش مصنوعی: زندگی تو به پایان میرسد و هیچ مقداری از توشه برای سفر آخرت آماده نکردهای. انگار که اصلاً قرار نیست در این سفر شرکت کنی.
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوانم به سر بروم، ای عمر، چرا نمیگذری و تمام نمیشوی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهر چه ز پرده برنمیآیی
کز لطف به چشم درنمیآیی
پنهانی و آشکار میبینم
پیدایی و در نظر نمیآیی
از کف ندهم چو عمر دامانت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.