از لطف چو در نظر نمیآیی
از پرده چرا به در نمیآیی
در مدرک عقل و حس نمیگنجی
در گوشهٔ مختصر نمیآیی
جانم بر لب ز انتظار آمد
تسلیم کنم اگر نمیآیی
پر شد همه بام و بر ز غوغایت
با آنکه به بام در نمیآیی
هنگام تلافی دلافکاران
با عشوهٔ خویش بر نمیآیی
ما بر در هجر جان دهیم و تو
با ما ز در دگر نمیآیی
ای گریه بلات چیست کز چشمم
بیلخت جگر به در نمیآیی
کیفیت زندگی نمیفهمی
تا با غم عشق بر نمیآیی
تا یک سر موی از تو میماند
با یک سر موی بر نمیآیی
گفتی که نمانده پای رفتارم
ای مرد چرا به سر نمیآیی
هرگز نروی که باز در چشمم
خوشتر ز دم دگر نمیآیی
عمرت شد و توشهای نمیبندی
گویا تو بدین سفر نمیآیی
دیگر به سر رضی نمیآید
ای عمر چرا به سر نمیآیی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهر چه ز پرده برنمیآیی
کز لطف به چشم درنمیآیی
پنهانی و آشکار میبینم
پیدایی و در نظر نمیآیی
از کف ندهم چو عمر دامانت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.