شورش دوشین ما از می و ساغر نبود
هیچ هوائی به جز وصل تو در سر نبود
داروی بیهوشیم مایه بیجوشیم
ساقی دیگر نداد، مطرب دیگر نبود
نیک و بد کائنات بر محک دل زدیم
هیچ غمی با غم دوست برابر نبود
بوی تو دیوانهام ساخت مگر هیچکس
موی معطر نداشت، طره معنبر نبود
خوب بسی بود لیک هیچکسی همچو تو
جام مجسم نداشت روح مصور نبود
داشت امیدی رضی کز تو بسی برخورد
لیک میسر نگشت آنچه مقدر نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.