الا ای رهگذر کز راهِ یاری
قدم بر تُربَتِ ما میگذاری
در اینجا شاعری غمناک خفته است
رهی در سینهٔ این خاک خفته است
فرو خفته چو گل، با سینهٔ چاک
فروزان آتشی در سینهٔ خاک
بنه مرهم ز اشکی داغ ما را
بزن آبی بر این آتش خدا را
به شبها شمع بزمافروز بودیم
که از روشندلی چون روز بودیم
کنون شمع مزاری نیست ما را
چراغ شام تاری نیست ما را
سراغی کن ز جان دردناکی
برافکن پرتوی بر تیره خاکی
ز سوز سینه با ما همرهی کن
چو بینی عاشقی، یاد رهی کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.