گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
رهی معیری

آن دم که باتو باشم

محنت و غم سرآید

و آن شب که بی تو باشم

جانم ز تن برآید

پیش تو سر نهادم

ای فتنه دل و جان

تا از بلای عشقت

ما را چه بر سر آید

گل من کجایی؟

تا به کی همچو گل بی وفایی

بیا وز رفیقان جدا شو

کاتشم بر جگر زد جدایی

دارد شکایت ای گل

دل بی نهایت از تو

اما به لب نیارم

هرگز شکایت از تو

افتد ز پرده بیرون

راز نهفته آخر

دل پر شکایت از غم

لب پرحکایت از تو

گل من کجایی کجایی

تا به کی همچو گل بی وفایی

بیا وز رفیقان جدا شو

کاتشم بر جگر زد جدایی