گنجور

 
رهی معیری

گرچه روزی تیره‌تر از شام غم باشد مرا

در دل روشن صفای صبحدم باشد مرا

زرپرستی خواب راحت را ز نرگس دور کرد

صرف عشرت می‌کنم گر یک درم باشد مرا

خواهش دل هرچه کمتر شادی جان بیشتر

تا دلی بی‌آرزو باشد چه غم باشد مرا

در کنار من ز گرمی بر کناری ای دریغ

وصل و هجران غم و شادی به هم باشد مرا

در خروش آیم چو بینم کج‌نهادی‌های خلق

جویبارم ناله از هر پیچ و خم باشد مرا

گرچه در کارم چو انجم عقده‌ها باشد رهی

چهره بگشاده‌ای چون صبحدم باشد مرا