گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم
من نه آن رندم که غیر از عاشقی کاری کنم
هر زمان بیروی ماهی همدم آهی شوم
هر نفس با یاد یاری نالهٔ زاری کنم
حلقههای موج بینم نقش گیسویی کشم
خندههای صبح بینم یاد رخساری کنم
گر سر یاری بود بخت نگونسار مرا
عاشقیها با سر زلف نگونساری کنم
باز نشناسد مرا از سایه چشم رهگذار
تکیه چون از ناتوانیها به دیواری کنم
درد خود را میبرد از یاد گر من قصهای
از دل سرگشته با صید گرفتاری کنم
نیست با ما لاله و گل را سر الفت رهی
میروم تا آشیان در سایهٔ خاری کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری کنم
تا به وقت صبح از مژگان گهرباری کنم
گاه از تف دهان دامن بسوزم زهد را
گه ز دود سینه سقف آسمان تاری کنم
تیر مژگانش به جانم تا رسید از نوک آه
[...]
جسم خاکی را زغفلت چند معماری کنم
چند اوقات گرامی صرف گلکاری کنم
قامت خم گشته را نتوان به حکمت راست کرد
چند این دیوار مایل را نگهداری کنم
شد زپیری ناتوان هر عضوی از اعضای من
[...]
با مه گلکار خود گفتم تو را یاری کنم
هر کجا ویرانه داری تو گل کاری کنم
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.