اَمیرْ گِنِهْ:ای پٰاکِهْ طَلْعَتْ مِهْ گُوُهِرْ!
سی سٰالْ تَنْ بِهْ خٰاکْ دَووُ، جِدٰا بووُ سَرْ،
تِنِهْ وَنْگْ مِنِهْ خٰاکِ سَرْ هُوکِشِهْ اَرْ
لَبَّیْکْ گِمِّهْ وُ خٰاکِ جِهْ (بِنْ) اِمِّهْ تِهْ وَرْ
خُوئی خِشْ و نٰازِ مِجِشْ، نَرْگِسِ تَرْ
کِهْ بُونِهْ کِهْ دُوسْتْ بییِهْ سَحَرْ دُوسْتِ وَرْ؟
دُوسْتْ خُودْفروشی کِنِّهْ شِهْ عاشِقِ وَرْ
سُنْبُلْ سی هَزٰارْ چینْ شَنِّهْ چیرهیِ خِرْ
دَپیچِنْ نِقٰابْ، مُونْگْ چیرِهْ، چِشْموُ سَرْ
تٰا آروُمْ بَووِّنْ شَمْسُ وُ قَمِرْ بِهْ اینْ دَرْ
حُوری رَوِشْ، پَری مِجِشْ، روُیِ چُونْ خِرْ
غُلُومِ هِنْدیمِهْ، بَخِری تُوشِهْ زَرْ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
امیر میگوید:ای گوهر پاکطلعت من! / اگر سالها (سی سال) تنم در گور باشد و سرم از آن جدا شود،
اگر بانگ و آوای تو، از سر گورم شنیده شود، / لبّیک میگویم و از درون خاک بهسوی تو میآیم
با خوی زیبا، رفتار ناز و نرگس شاداب، / کی میشود که دوست سحرگاه بهسوی دوست بیاید؟
دوست برای عاشق خودنمایی و تکبّر میکند / سنبل زلف سی هزار چین و شکن را بر روی چهرهی خورشیدوش میافشاند
«و باید» چهرهی مهسیما و چشم و سر را در نقاب بپیچند / تا خورشید و ماه، در این آستان آرام بگیرند
ای حوریوش، پریرفتار وای خورشید چهره / غلام هندی توام، با زر خود مرا خریدی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.