سه حجّت و مه حاجت و مه دِل بَنْ
نور دْ چشْ و تاجِ سر، مه خداون!
جامِ عَسلْ، یزدی نُقل و پارچهیِ قَنْ
نَدُوّمه ترهْ چه سونْ بیورمْ شه فن
آهو به ختا مَسّ مجنْ خاونْ خاونْ
سِمْ بِنْ جٰا سُنْبُلْره ساونْ ساونْ
چاچی به دستْ هائیتْ خدنگْره نپاجنْ
نخجیرْ ممّهْ ته، تیرْ بَخردْ نالنْ نالنْ
چشْ دیمهْ هُوشْ شیمه، برفهره نیاونْ
بیحسّ بَیْمهْ، تَنْ دیمه، د وارنْگْ هامن
ای آهو گردنْ، کمندْ به پا بیٰاونْ
ته لُو که نوات وُ شَکرْ جاونْ جاونْ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ای دلیل و نیاز من،ای بنددل (دلبند) من! /ای نور چشم و تاج سر وای خداوند من!
ای جام عسل، وای نقل یزدی و یکپارچه قند من / نمیدانم به چه نیرنگ و هنری تو را بهسوی خود بکشم (بیاورم)
آهو در دشت ختا آرام و نشخوارکنان و مستانه گام میزد / و بهزیر سم خود، سنبل را میسایید، میسایید
کمان چاچی را بهدست گرفتهای، تیر خدنگ را رها مکن / شکار تو منم، تیرخورده، نالان و نالانم
چشم تو را میدیدم و از هوش میرفتم، ابرو ترش مکن (بههم مزن) / بیحس میشدم که در بدن تو، دو بادرنگ را میدیدم
ای آهوگردن! کمند زلف را به پای من بیفکن (بیاویز) / لب تو نبات و پُربار از شکر است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.