اَمیرْ گِنِهْ مِهْ دَسْتِهْ گِلِ سُورْ آسٰا
یٰارَبْ کِهْ تِنِهْ عِشْقْ بِهْ کَسی نِمٰاسٰا
اُونْ مٰارْ رِهْ کِهْای دُوسْتْ بَئیتیمْ یکی سٰا
چِنُونِهْ کِهْ کُورِ دَسْتْ دَکِتْ بُوعَصٰا
بَوینْ چِتْری بَوِرْدْ میعِشْقْ رِهْ بالٰا
قَسِمْ خِرْنی کِهْ آشْتی نِکِمّهْ اینْ بٰا
مِهْ وَرْ شُویکی سٰال وُ رُوزُهْ چِهٰارْمٰا
شَهْرِ مَرْدِمُونْ کَیْ سَرْ بَوییِّهْ اینْ بٰا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
امیر میگوید:ای دستهی گل سروآسای من / الهی که عشق تو بهسوی کسی نگراید (جذب نشود)
آن زلف ماروش را که ساعتی به دست گرفتمای دوست! / چنان بود که چوبدستی (عصا)، به دست کور افتاده باشد.
ببین که چگونه ارج عشق را به اوج بردهایم / «اما» تو سوگند یاد میکنی که من این بار آشتی نمیکنم
در نزد من هر شب برابر یکسال و روز برابر چهار ماه است / مردانگی در این شهر کی به سر آمد، این بار؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.