گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
پروین اعتصامی

گنجشک خرد گفت سحر با کبوتری

کآخر تو هم برون کن ازین آشیان سری

آفاق روشن است، چه خسبی به تیرگی

روزی بپر، ببین چمن و جوئی و جری

در طرف بوستان، دهن خشک تازه کن

گاهی ز آب سرد و گه از میوهٔ تری

بنگر من از خوشی چه نکو روی و فربهم

ننگست چون تو مرغک مسکین لاغری

گفتا حدیث مهر بیاموزدت جهان

روزی تو هم شوی چو من ایدوست مادری

گرد تو چون که پر شود از کودکان خرد

جز کار مادران نکنی کار دیگری

روزیکه رسم و راه پرستاریم نبود

میدوختم بسان تو، چشمی به منظری

گیرم که رفته‌ایم از اینجا به گلشنی

با هم نشسته‌ایم بشاخ صنوبری

تا لحظه‌ایست، تا که دمیدست نوگلی

تا ساعتی است، تا که شکفته‌است عبهری

در پرده، قصه‌ایست که روزی شود شبی

در کار نکته‌ایست که شب گردد اختری

خوشبخت، طائری که نگهبان مرغکی است

سرسبز، شاخکی که بچینند از آن بری

فریاد شوق و بازی اطفال، دلکش است

وانگه به بام لانهٔ خرد محقری

هر چند آشیانه گلین است و من ضعیف

باور نمیکنم چو خود اکنون توانگری

ترسم که گر روم، برد این گنجها کسی

ترسم در آشیانه فتد ناگه آذری

از سینه‌ام اگرچه ز بس رنج، پوست ریخت

ناچار رنجهای مرا هست کیفری

شیرین نشد چو زحمت مادر، وظیفه‌ای

فرخنده‌تر ندیدم ازین، هیچ دفتری

پرواز، بعد ازین هوس مرغکان ماست

ما را بتن نماند ز سعی و عمل، پری

 
 
 
حدیث مهر به خوانش طوبی برزگر
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شمارهٔ ۵۰ - حدیث مهر به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فرخی سیستانی

ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری

تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری

این روز و شب گریستن زاروار چیست

نه چون منی غریب و غم عشق برسری

بر حال من گری که بباید گریستن

[...]

منوچهری

برگ گل سپید به مانند عبقری

برگ گل دو رنگ به کردار جعفری

برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری

چون روی دلربای من، آن ماه سعتری

قطران تبریزی

پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری

کافور بر گرفت ز که باد عنبری

از گل زمین شده چو تذروان هندوی

وز ابر آسمان چو پلنگان بربری

از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان

[...]

مسعود سعد سلمان

ای فال گیر کودک فالم ز روی تو

با روشنایی مه و با سعد مشتری

هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور

پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری

دارند صورت پری اندر بلور و تو

[...]

ابوالفرج رونی

ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری

ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری

در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان

بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری

اقبال را به همت بهتر طلیعه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوالفرج رونی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه