بارید ابر بر گل پژمردهای و گفت
کاز قطره بهر گوش تو آویزه ساختم
از بهر شستن رخ پاکیزهات ز گرد
بگرفتم آب پاک ز دریا و تاختم
خندید گل که دیر شد این بخشش و عطا
رخسارهای نماند، ز گرما گداختم
ناسازگاری از فلک آمد، وگرنه من
با خاک خوی کردم و با خار ساختم
ننواخت هیچگاه مرا، گرچه بیدریغ
هر زیر و بم که گفت قضا، من نواختم
تا خیمهٔ وجود من افراشت بخت گفت
کاز بهر واژگون شدنش برفراختم
دیگر ز نرد هستیم امید برد نیست
کاز طاق و جفت، آنچه مرا بود باختم
منظور و مقصدی نشناسد به جز جفا
من با یکی نظاره، جهان را شناختم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، ابر به گل پژمرده نزدیک میشود و از او میخواهد که از قطرههای باران برای شستن گرد و غبار روی صورتش استفاده کند. گل در پاسخ میخندد و میگوید که بخشش و عطا دیر شده و چهرهاش دیگر زیبایی ندارد. گل به ناسازگاریهای ناشی از تقدیر و سرنوشت اشاره میکند و میگوید که او هیچگاه از زمین و خارها زحمت نخورده است. همچنین، به سرنوشت خود و مشکلاتی که با آن مواجه شده، اشاره میکند و میگوید که بخت او را در موقعیتی قرار داده که دیگر امیدی به بهبود نیست. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که در عالم، تنها جفا و رنج را شناخته است.
هوش مصنوعی: ابر بر روی گلی که پژمرده شده بود، بارید و گفت که برای تو از قطرههای باران، زیبایی درست کردهام تا به گوشت آویزان شود.
هوش مصنوعی: برای شستن چهرهی پاکیزهات، آب پاکی از دریا گرفتم و به سرعت آمدم.
هوش مصنوعی: گل به دلیل دیر شدن بخشش و عطا، خندید و گفت که دیگر چهرهای برای نشان دادن نمانده است، زیرا از گرما به تپش افتادهام.
هوش مصنوعی: مشکلات و تضادها از آسمان و سرنوشت به وجود آمدهاند، وگرنه من با سختیها و چالشها کنار آمدهام و قادر بودهام با شرایط سخت به خوبی سازگار شوم.
هوش مصنوعی: هرگز هیچکس مرا نوازش نکرد، هرچند که سرنوشت به راحتی هر رخداد و وضعیتی را که خواست، پیش آورد. اما من هرگز به این شرایط تن نداده و خودم را تسلیم نکردم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگیام بر پا بود، بخت به من گفت که به خاطر برچیده شدنش، آن را به زمین خواهم انداخت.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دیگر نمیتوان به شانس و سرنوشت دل بست و از آن انتظار موفقیت داشت، زیرا تمام آنچه که من امیدوار بودم، از دست رفته است.
هوش مصنوعی: من هیچ هدفی جز ظلمی که بر یکی روا میدارم نمیشناسم، اما از راه تماشای او توانستم به درک جهان برسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
در دولت تو اسب معالی بتاختم
وز نعمت تو نرد امانی بباختم
در صدرها بمدحت تو رخ فروختم
بر سروران بخدمت تو سر فراختم
تو حق من بمکارم شناختی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.