گنجور

 
اوحدی

ای در علم و خانهٔ دستور

چشم بد باد از آستان تو دور

رفته بر خط استوار عرشت

همدم خطهٔ بقا فرشت

کوه پیش درت کمر بسته

زیر بارت زمین جگر خسته

برده ابداعیان کن فیکون

چارحدت ز شش جهة بیرون

در حصار تو گنبد گردان

کو توال تو همت مردان

شد سعادت طلایه بر تبریز

تا فگندی تو سایه بر تبریز

از پی ضبط سفره و خوانت

تا مهیا شود سبک نانت

آسمان گشت و کوکبی انبوه

آسیابان بر آب بلیان کوه

مال تبریز خرج خوان تو نیست

بال سرخاب را توان تو نیست

هر که رخ در رخ سپاس نهد

در جهان اینچنین اساس نهد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]