گنجور

 
اوحدی

خاطر پاک ساکنان قبور

« روح الله روحهم بالنور »

همه پرداختند پیش از من

اندرین باب نظم بیش از من

چه نویسد کسی بدان پاکی ؟

وانگهی ناکسی چو من خاکی ؟

لیکن ارواح زندهٔ ایشان

داده نیرو به بندهٔ ایشان

اگرش قطره‌ایست در کوزه

هم از آن بحرهاست در یوزه

روح ایشان مرا چو محرم داشت

هیچ محرومم از کرم نگذاشت

به ادب دیده‌ام عبارتشان

نشدم بی‌ادب به غارتشان

دلم ما ز خاطر فسردهٔ خود

چونکه خرسند شد به خردهٔ خود

گرد وزر و پی وبال نگشت

در سخن بر کسی عیال نگشت

لاجرم یافت بیش از اندازه

فیض بر فیض و تازه بر تازه

گر نگویم که: زهر یا قندست

داند آن کش دلی خردمندست

تحفه‌هاییست کن فکانی این

فیضهاییست آسمانی این

سقطی نیست اندرین گفته

عقد دریست پر بها سفته

گنج معنیست اینکه پاشیدم

نه کتابی که بر تراشیدم

چون ز تاریخ برگرفتم فال

هفتصد رفته بود و سی‌وسه سال

که من این نامهٔ همایون‌فر

عقد کردم به نام این سرور

چون به سالی تمام شد بدرش

ختم کردم به لیلة القدرش

شب او قدر باد و روزش عید

چشم بدخواه از آنکمال بعید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]