ای تن و اندامت از گل خرمنی
عالمی حسنی تو در پیراهنی
دل که بالای تو و روی تو دید
کی فرود آید به سرو و سوسنی؟
بیدهان همچو چشم سوزنت
شد جهان بر من چو چشم سوزنی
آنکه ببرید از من بیدل ترا
جان شیرین را جدا کرد از تنی
بر دلم داغ جفا تا کی نهی؟
بار چندین برنتابد گردنی
دوش میگفتی که: پیش من بمیر
گر مجال افتد زهی خوش مردنی!
اوحدی مسکین به گیتی بیرخت
کی قراری داشتی در مسکنی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من سخن گویم، تو کانایی کنی
هر زمانی دست بر دستی زنی
دوستا گر دوستی گر دشمنی
جان شیرین و جهان روشنی
در سر کار تو کردم دین و دل
انده جانست وان در میزنی
برنیارم سر گرم در سرزنش
[...]
گفت این قومند چون تردامنی
در ره دنیا نه مرد و نه زنی
بر سر ما آمد ابر بهمنی
همچو سلطان بر سپاه ارمنی
شد به چشم من سیه گیتی ز برف
گرچه زاید از سپیدی روشنی
گر سپید آمد سیه کاری برف
[...]
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی
زاری از ما نه تو زاری میکنی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.