گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اوحدی مراغه‌ای

شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری

رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری

قدم بالای چون سرو تو خم کردست و این مشکل

که بالای تو گر گوید: نکردم، راست پنداری

دمی نزدیک مهجوران نیایی هیچ و ننشینی

طریق دلنوازی از جهان برخاست پنداری

دلت سختست و مژگان تیر، در کار من مسکین

بدان نسبت که مژگان خار و دل برجاست پنداری

خطا زلفت کند، آخر دلم را در گنه آری

جنایت خود کنی و آنگاه جرم از ماست پنداری

ز هجر عنبر زلف و فراق درد دندانت

دو چشم اوحدی هر شب یکی دریاست پنداری

 
 
 
گنجور رومیزی
آذر بیگدلی

نمی پرسی ز غمناکان، دلت شاد است پنداری؟!

ز فکر بیدلانت، خاطر آزاد است پنداری

چنان ترسیده چشمم از گرفتاری درین گلشن

که شاخ گل بچشم دست صیاد است پنداری

نشد از خنده ی خسرو، تسلی خاطر شیرین؛

[...]

غالب دهلوی

نفس را بر در این خانه صد غوغاست پنداری

دلی دارم که سرکار تمناهاست پنداری

حباب از فرق عشاق ست و موج از تیغ خوبانش

شهادتگاه ارباب وفا دریاست پنداری

به گوشم می رسد از دور آواز درا امشب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه