پادشاهست آنکه دارد در چنین خرم بهاری
ساقیی سرمست و جامی، مطربی موزون و یاری
نوش کن جام صبوح و کوش کز شاخ گلتر
بلبلی هر دم بنالد، بلکه چون بلبل هزاری
چون به دستم باده دادی شیر گیرم کن به شادی
تا توانم صید کردن، گر به دست افتد شکاری
آمد آن موسم که: هر کس با دلارامی که دارد
باده نوشد در میان باغ و ما نیز از کناری
دست بستان را ز هر دستی نگاری بست گیتی
تا تو بنشینی و بنشانی ز هر دستی نگاری
بر مثال لاله دارم سینهای پر خون، که از وی
نالهٔ زارم برآید چون ببینم لاله زاری
ای که غافل مینشینی، سوی صحرا رو، که بینی
کرده با دو ابر پر گل دامن هر کوه و غاری
هر کرا هست اختیاری گو: همی کن چارهٔ خود
چارهٔ ما صبر باشد، چون نداریم اختیاری
عامیان در شغل و جستی، زاهدان در کبر و هستی
عاشقان در عشق و مستی، تا بود هر کس بکاری
من به آب می بشویم نام خود، تا در قیامت
چون شمار خلق باشد، من نباشم در شماری
من چو نرگس برنگیرم ز آب پی چندان که باشد
سوسنی در پای سروی، سبزهای بر جویباری
از گنهکاران که داند مجرمی را؟ گو: بخواند
آنکه میداند شکفتن این چنین گلها ز خاری
این غزل میخوان و در وی اوحدی را یاد میکن
گر بود فصل بهارت در گلستانها گذاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی لذتهای بهاری، عشق و نوشیدن باده سخن میگوید. شاعر به توصیف زیباییهای طبیعت در بهار میپردازد و از ساقی و جام و لذتهای دنیوی صحبت میکند. او به بلبل و گلها اشاره میکند و از احساسات درونی خود که مانند گلها پر از شور و اشتیاق است، میگوید. شاعر تاکید میکند که در زندگی اختیاری نداریم و تنها صبر میتواند راهگشا باشد. او عشق و مستی عاشقان را نیز مورد توجه قرار میدهد و در نهایت، از غفلت دیگران در برابر زیباییهای طبیعت انتقاد میکند. این غزل با یاد اوحدی، شاعر بزرگ، به پایان میرسد و به زیباییهای بهار در گلستانها اشاره میکند.
هوش مصنوعی: پادشاه واقعی کسی است که در این بهار دلانگیز، ساقیای خوشحال و پرشور، جامی به دست و مطربی موزون و یاری همراه دارد.
هوش مصنوعی: جام شراب را بنوش و تلاش کن، چرا که زنبق هر لحظه از شاخ گل ناله میکند. به یاد داشته باش که مانند بلبل هزاران نغمه بخوانی.
هوش مصنوعی: وقتی به من نوشیدنی دادی، میخواهم تلاش کنم تا با شادی و نیرو بتوانم شکار کنم، اگر فرصتی پیش بیاید.
هوش مصنوعی: فصل خوشی و شادی فرارسیده است و هر کس با معشوق خود در باغ مشغول نوشیدن هستند و ما نیز از دور به تماشا مینشینیم.
هوش مصنوعی: دستها را از هر کسی بگیر و فرشتهای را به آنها وصل کن. جهان را طوری ترتیب بده که تو بتوانی بنشینی و دیگران را به نشستن دعوت کنی.
هوش مصنوعی: دارم دل پر از درد و اندوه که همچون لالهای سرخ و زیباست. وقتی به منظر لالهزار نگاه میکنم، این دل پر درد به فریاد میآید و نالهام بلند میشود.
هوش مصنوعی: ای کسی که بیتوجه نشستهای، به سوی بیابان برو تا ببینی که هر کوه و غاری با دو ابر پربار، دامنش پر از گل شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که مختار است، بگو که خودش را در زندگی سامان دهد. کار خود را انجام دهد. ما تنها باید صبر کنیم چون خودمان اختیاری نداریم.
هوش مصنوعی: مردم عادی در جستجوی شغل و درآمد هستند، زاهدان مشغول تصنع و بزرگمنشیاند، و عاشقان غرق در عشق و شادی زندگی میکنند؛ هر کس به نوعی در پی کاری است که باید انجام دهد.
هوش مصنوعی: من نام خود را در آب میشویم تا وقتی در روز قیامت، شمار انسانها را حساب میکنند، من در آن شمار وجود نداشته باشم.
هوش مصنوعی: من مانند نرگس در آب نمیتوانم سر برآورم، زیرا هر چند که زیبایی گل سوسن در زیر درخت سرو وجود دارد، اما سبزهای نیز در کنار جویبار رشد کرده است.
هوش مصنوعی: کسی از گناهکاران نمیداند مجرم کیست. بگو که تنها کسی میتواند بفهمد که چگونه این گلهای زیبا از خارها شکوفا میشوند، که خود آگاهی و درک عمیقی دارد.
هوش مصنوعی: این شعر را بخوان و به یاد اوحدی بیفت، اگر بهاری به گلستانها رفتی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش بوَد یاری و یاری بر کنار سبزه زاری
مهربانان روی بر هم وز حسودان بر کناری
هر که را با دلستانی عیش میافتد زمانی
گو غنیمت دان که دیگر دیر دیر افتد شکاری
راحت جان است رفتن با دلارامی به صحرا
[...]
دلبرا با ما سر پیوند داری یا نداری
راست برگو الله الله راست داری یا نداری
عیب نتوان کرد باید سر به مسکینی نهادن
گر به پیوند چو من شوریده ای سر در نیاری
با تو ما باری به یک دل در میان داریم صد جان
[...]
در زمستان بر امید آنکه باز آید بهاری
عاشق گل را بباید ساختن با نوک خاری
دوستان پرسند کآخر در چه کاری در چه کارم
می گذارم عمر خود را بر امید انتظاری
بارها بار فراقت بردهام بر گردن جان
[...]
چرب و شیرین، نغز و رنگین دل پذیری جان گواری
نوش زنبوری چه سود آوخ که بر من نیش ماری
ای خوشا آن سر که گردد گوی چوگان سواری
سخت تاز و شخ کمانی تیر افکن جان شکاری
ملک دل از غمزه بگرفت و خرابش کرد آری
ترک یغمائی چنین باشد چو تازد بر حصاری
از پس مرگم متاز آن اسب تازی بر مزارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.