ای از تو مرا هر نفسی بادی و دردی
دورم به فراق تو ز هر خوابی و خوردی
این سرخی من زردی رخ تست
ورنه من مسکین کیم از سرخی و زردی؟
بدخواه که بر دوری ما رشک چنین برد
گر با تو بدیدی که نشستیم چه کردی؟
گو: جمله جهان تیغ برآرید، که با کس
ما را سر پرخاش نماندست و نبردی
روی از سخن سرد حسودان نتوان تافت
خالی نبود عاشقی از گرمی و سردی
ما را ز جهان جز سخن دوست مگویید
زنهار! که این باغ بدادیم بوردی
کاری به از اندیشهٔ آن یار ندیدیم
بشنو که: چنین کار برآید ز نوردی
در هیچ قدح بهتر ازین می نتوان یافت
دریاب که: هر قطره ازین باده و مردی
ای اوحدی، اندیشه مکن ز آتش دوزخ
گر میرسی از خاک در دوست به گردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و فراق است. شاعر از درد و رنج ناشی از دوری معشوق میگوید و اشاره میکند که رنگ چهرهاش ناشی از عشق اوست. او بدخواهان را به چالش میکشد و میگوید که هیچ چیز نمیتواند محبت او را کم کند. در نهایت، شاعر تأکید میکند که ارزش عشق و دوستی از هر چیز دیگری بیشتر است و از دوست میخواهد که از وسوسههای دنیوی فاصله بگیرد و فقط به عشق بیندیشد.
هوش مصنوعی: ای عشق من، هر لحظه از حضور تو بویی به مشامم میرسد و هر دردی که دارم، ناشی از جدایی توست. من از هر خواب و خوراکی دورم، چون فراق تو بر من سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: این سرخی که در من دیده میشود ناشی از زردی چهره توست. اگر نه، من چه دارم که بخواهم به رنگهایم افتخار کنم؟
هوش مصنوعی: کسانی که به دوری ما حسادت میکنند، اگر میدیدند که ما با هم در کنار هم نشستهایم، چه کار میکردند؟
هوش مصنوعی: بگو: تمام عالم در برابر ما آماده جنگ است، زیرا با کسی مشکل و خصومتی نداریم و نمیخواهیم که نبردی آغاز شود.
هوش مصنوعی: نمیتوان جلوی حرفهای ناپسند حسودان را گرفت. عاشقی همواره تحت تأثیر احساسات گرم و سرد قرار دارد و نمیتواند از این نوسانات رها شود.
هوش مصنوعی: ما را از دنیا جز از محبت و سخن خوب دوست چیزی نگویید، زیرا این باغ زندگی را به خاطر آن عشق و دوستی رها کردهایم.
هوش مصنوعی: هیچ کار بهتری از فکر کردن به آن دوست ندیدیم، پس گوش کن که چنین عملی از عشق و شوریده خاطری برمیآید.
هوش مصنوعی: در هیچ جامی بهتر از این شراب نمیتوان یافت، پس درک کن که هر قطره از این نوشیدنی و هر مرد واقعی چه ارزشی دارند.
هوش مصنوعی: ای اوحدی، نگران عذاب دوزخ نباش، اگر میخواهی به دوست برسی و به او نزدیک شوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شاه ز شاهان که کند آنچه تو کردی
در ملک به شاهی ز همه شاهان فردی
آنجا که می و بزم بود اصل نشاطی
وانجا که صف رزم بود مرد نبردی
جان پدر و جان برادر به تو شادست
[...]
هر لحظه بما از نو رسد تحفة دردی
اگر این نبدی عاشق درویش چه خوردی
دل چاره درد تو به این کرد که خون شد
این چاره نبودی دل بیچاره چه کردی
میسوخت سراپای وجودم ز دل گرم
[...]
از من به قوام این بگو: الحق که نه مردی
زین کار که کردی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.